جنبش یا پیشاهنگ؟ اسطوره های مباحثات چپ درباره انقلاب 1917 روسیه

نوشتۀ: یوگنی کاساکوف
Write a comment

تاریخ اعتراضات کارگری و دهقانی در روسیه شوروی نشان می دهد که تصورات آنانی که با یکدیگر می جنگیدند از سوسیالیسم تا چه حد در تضاد با هم بود. کارگران اعتصابی و دهقانان شورشی به ندرت از موضع "چپ" به انتقاد از سیاست بلشویکی می پرداختند. آنها تقریبا همواره مخالف بازگشت سرمایه داران و زمینداران بودند

توضیحی بر نوشته حاضر:

هنگام شروع کار انتشار مجموعه مباحثات مربوط به صدمین سالگرد انقلاب اکتبر نوشتیم: " برای ما ورود به این مباحث نه مقدمتا برای ارزیابی از بلشویسم است و نه حتی خود انقلاب اکتبر. آنچه برای ما بیش از همه دلیل ورود به این مباحث است تلاش برای تدقیق درک ما از کمونیسم است و چنین تدقیقی بدون ارزیابی از انقلاب اکتبر امکانپذیر نیست. میگوئیم ارزیابی از انقلاب اکتبر و نه ارزیابی از بلشویسم. گر چه چنین ارزیابی ای مباحثه درباره بلشویسم را نیز در خود دارد. " نوشتۀ حاضر از یوگنی کاساکوف نیز از زمره معدود مطالبی است که به تدقیق ارزیابی از انقلاب اکتبر یاری می رسانند. کاساکوف نه در شمار انبوه چپهائی قرار می گیرد که به ستایش تقدیس گونه انقلاب اکتبر می نشینند و با رساندن آن به عرش اعلا این واقعه بزرگ جامعه بشری را از قالب تاریخی آن جدا نموده و عملا مانع درک این نخستین تجربۀ پیروزمند کمونیسم جهانی با تمام قوتها و ضعفهایش می شوند و نه در شمار انبوه تر چپهای نادمی که برای آنان ارزیابی از انقلاب اکتبر در حکم مرثیه ای بر دیکتاتوری پرولتاریا و فرصتی برای تمجید از عجوزه فرتوتی به نام دمکراسی به شمار می آید. نویسنده یک آکادمیسین است که شاید بتوان وی را در مقولۀ چپ لیبرال رده بندی کرد.

با این حال وی در نوشته کوتاه اما مؤثرش بر حقایقی تاریخی انگشت گذاشته است که توجه بدانها پرتوی متفاوت بر تجربۀ بزرگ اکتبر می اندازد. او با مراجعۀ مفصل به آثار منتشر شده پس از فروپاشی بلوک شرق و باز شدن آرشیوهای شوروی، زوایایی از عمق جدال طبقاتی جاری در روسیه شوروی پس از انقلاب را روشن می کند که تاکنون کمتر شناخته شده مانده اند. به ویژه مجادلۀ کاساکوف با کسانی است که با اسطوره سازی از جنبشهای اعتراضی سالهای آغازین پس از انقلاب اکتبر، بلشویسم را نه نیروی تحول سوسیالیستی، بلکه سرکوبگر آلترناتیوهایی معرفی می کنند که به زعم آنان سوسیالیسم واقعی را متجسم می کردند. برخی از جنبه های تحولات مورد اشاره پیشترها نیز شناخته شده بودند و به طور مثال ای اچ کار در بررسی تاریخ انقلاب اکتبر نیز بخشا بدانها می پردازد. تفاوت کار کاساکوف، صرفنظر از جزئیات دقیق تری که در سالهای اخیر روشن شده اند، در تبیین آن وقایع بر متن یک مجادلۀ دیرینه در درون چپ بر سر ارزیابی از انقلاب اکتبر و نیروهای درگیر در آن است.

کاساکوف در نوشتۀ حاضر اساسا بی پایگی مباحثات چپی را برملا می کند که بر خلاف مدافعان غیر انتقادی بلشویسم با اسطوره سازی از جنبشهای اعتراضی ضدبلشویستی، این جنبشها را نماینداگان راستین یک سوسیالیسم انقلابی معرفی می کنند. کاساکوف در توضیح طیف گستردۀ مدافعان این پارادیم، با مراجعه به مباحث دانیل کوهن بندیت این پارادیم را معرفی می کند. حقیقت اما این است که اینگونه درکهای ضد بلشویستی سالها و دهه ها پیش از جنبش دانشجوئی دهه شصت و پیش از کوهن بندیت شکل گرفته بودند و عناصر آن مباحثات را هم در نمایندگان اپوزیسیون چپ دهه بیست قرن گذشته و هم در کمونیستهای شورائی و اپوزیسیون چپ آن دوران می توان به خوبی مشاهده نمود. سالیان سال پیش از کوهن بندیت، کارل کرش ها و آنتون پانه کوک ها هم از همین موضع تقدیس کارگران معترض به بلشویسم به اعتراض در مقابل آن برخاستند. اما شاید هیچ چیز به اندازه سرنوشت کوهن بندیت برملا کنندۀ ماهیت این انتقدادت به ظاهر رادیکال اما در واقع بورژوائی نباشد. سرنوشت او به خوبی نشان می دهد که چگونه نمایندگان رادیکال بورژوازی با تمجید از توده های کارگر و زحمتکش در حقیقت به تحمیق آنان می پردازند. کوهن بندیت معروف به "دنی سرخ" اکنون یکی از مرتجعترین جنگ طلبان و هارترین نمایندگان سرمایه داری عنان گسیخته است.

بهمن شفیق

************************

 جنبش یا پیشاهنگ؟ اسطوره های مباحثات چپ درباره انقلاب 1917 روسیه

مباحثات چپ درباره انقلاب روسیه دهه های متمادی است که دو پارادیم رقیب را دنبال می کنند. اولین پارادیم بیش از همه بر شرایط دشواری که تجارب سوسیالیستی با آنها روبرو بودند تأکید می کند. سیاست بلشویکها در درجۀ اول به مثابۀ واکنشی در برابر شرایط دشوار، عقب ماندگی های امپراطوری روسیه، محیط خصمانه و ساختارهای تحت فشار ناشی از جنگ دیده می شود. پارادیم دوم به این روایت بی اعتماد است و آن را به مثابه توجیه غیر مستقیم اقدامات دیکتاتورمنشانه بلشویکها تلقی می کند و در مقابل بر مبارزه بین حزب بلشویک و پیشاهنگ خودخواندۀ جنبش "از پائین" تأکید می کند.

پارادیم نخست در عقب ماندگی صنعتی روسیه یک مشکل بنیادی برای سوسیالیسم را می بیند و پارادیم دوم این عقب ماندگی را به مثابۀ نشانه ای از شدت مقاومت در برابر مدرنیزاسیون کاپیتالیستی. پارادیم اول وارث مارکسیستهای روسی، بلشویکها و منشویکها، است و پارادیم دوم وارث نارودنیکها ("خلقیون") و ادامه دهندگان آنان یعنی سوسیالیستهای انقلابی است. طرفداران پارادیم اول بیش از همه در میان سوسیالیستهای چپ، تروتسکیستها و بقایای طرفداران احزاب پرو شوروی سابق قرار دارند؛ دومی ها بیش از همه به آنارشیستها، بخشی از کمونیستهای شورائی و اپرائیستها تقسیم می شوند که در سالهای دهه شصت تمام "چپ ضد اقتدارگرائی" را شکل می داد.

شاید تعجب انگیز باشد اما باز شدن آرشیوها و فعالیتهای تحقیقی فشردۀ پس از آن متعاقب پایان اتحاد شوروی، تأثیر کمی بر مباحثات از خود باقی گذاشت. بسیاری از مطالب منتشره به زبان روسی مورد بی اعتنائی قرار گرفتند اما در مقابل هر از چندگاهی کارهائی که در شکل دادن به آن دو پارادیم مؤثر بودند بدون هیچگونه تفسیری منتشر می شوند (به طور مثال وولین 2013) و یا تزهای آنان بدون بررسی به کار گرفته می شوند (گیتینگر 2011). در ادامه برخی از استدلالات مرکزی پارادیم دوم در پرتو مطالب جدیدا منتشره شده [مبتنی بر آرشیوها] مورد بررسی قرار می گیرند. این به معنای اعلام جانبداری از پارادیم اول نیست بلکه بیش از آن ادای سهمی است در بررسی هر دو پارادیم در پرتو دانسته های تجربی جدید و همچنین دهه های طولانی از مباحثات درباره نقد تحلیل بلشویکها از کاپیتالیسم.

انتقاد چپ بر پروژۀ شوروی تا امروز متأثر از این درک است که می شد در مقابل گرایشات اقتدارگرای نمایندگان حزب بلشویک یک "سوسیالیسم از پائین" را قرار داد که از قرار لایه های وسیع مردم آن را دنبال می کردند اما به دلیل سرکوبهای قدرتمداران جدید قادر به تحقق آن نشدند. با تمام انتقادهای موجه چه در سطح برنامه ای و چه در اقدامات حکومتی بلشویکها، به محض این که نگاهی به اسناد جدیدا منتشر شده انداخته شود، این تصور کاملا زیر سؤال می رود.

دانیل کوهن بندیت در سال 1968 نقد درک لنینیستی از نقش حزب کادرها در تحولات 1917 را به دقت فرموله کرد. نقد او هم متوجه تاریخ نگاری رسمی شوروی و هم متوجه تروتسکیستها و مائوئیستها در غرب بود که دوره ای از شکوفائی را تجربه می کردند. کوهن بندیت، آن زمان یک ستارۀ در حال عروج چپ ضد اقتدارگرائی، در مقابل طرفداران لنین از هر قماشی اعلام کرد که نقش حزب پیشاهنگ پرولتاریا می تواند مورد تردید قرار بگیرد، آنهم با اتکا به اظهارات خود رهبران آن حزب، لنین و تروتسکی. (کوهن بندیت، 1968) در حالی که پیروان درک لنینیستی در هر شورش ناکامی دلایل آن را در فقدان یک رهبری درست حزب پیشاهنگ جستجو می کردند، کوهن بندیت به جمع بندی زیر در مورد حزب بلشویک سال 1917 رسید: "جنبش بدون رهبری آغاز شد و جهتی را در پیش گرفت بر خلاف جهت رهبری بود". خودجوشی "توده های انقلابی" یکی از مهم ترین اسطوره های پایه گذاری چپ انقلابی پس از 1917 را تشکیل می دهد. شعله ور شدن جهانی جنبشهای اعتراضی به تحکیم آن یاری رساند. نتایج تحقیقات جدید فراتر از صف بندیهای سیاسی تز کوهن بندیت را تأئید می کنند. اما در عین حال همین نتایج ایده آلیزه کردن جنبش خودبخودی را نیز برملا می کنند.

به طور مثال ولادیمیر بولداکوف و اورلاندو فیجس در بررسی های خویش از این تز عزیمت می کنند که که بلشویکها چندان انقلاب را به پیش نمی بردند، بلکه به مراتب بیشتر خود آنها توسط دینامیسم انقلابی به پیش رانده می شدند. چشم اندازی از قهر انقلابی که به روشنی نشان می دهد که قهر انقلابی "از پائین" اغلب فراتر از اقدامات دولتی می رفت. تصادفی نبود که انقلاب خودجوش فوریه به مراتب خونین تر از سرنگونی به دقت برنامه ریزی شده اکتبر بود (بولداکوف 1997، فیجس 1998). زیاده رویهای کشتار انتقامجویانه که خصلت نمای فوریه بودند، در اکتبر اتفاق نیفتادند.

تنها این واقعیت که بلشویکها پس از برگرفتن مطالبات سوسیالیستهای انقلابی در زمینه واگذاری زمینهای زمینداران به دهقانان به قدرت رسیدند، خود گویای خیلی چیزها درباره رابطۀ حزبی که خود را پیشاهنگ می دانست و توده هائی که ظاهرا توسط آن رهبری می شدند است. سقوط دولت موقت اساسا با شعار "زمین و صلح" واقع شد. بر خلاف مفاهیم گنگی مثل "سوسیالیسم" اینها مطالبات قابل فهم عمومی و به طور تناقض آمیزی حتی بخشا برآورده شده بودند. زمین زمینداران در همان تابستان سال 1917 توسط دهقانان تصرف شده بود، روند فروپاشی ارتش به سرعت در حال وقوع بود (کارش، 2006). به این ترتیب بلشویکها با دستورالعملهایشان فقط به تقسیمهای انجام شده زمینها جنبۀ قانونی دادند و همچنین از طرفین جنگ خواستند به جنگ پایان داده شود.

بلشویکها خود را در موقعیت متناقضی یافتند:آنها البته از حمایت توده ای بهره مند شدند اما با مطالباتی که تنها به طور غیر مستقیمی با اهداف واقعی آنان ارتباط داشتند. مطالبه پایان جنگ یک خواست اصیل سوسیالیستی نبود. تنها سرسختی لیبرالها و سوسیالیستهای معتدل در ادامه جنگ با قدرتهای مرکز پس از انقلاب فوریه توده های خسته از جنگ را به صفوف چپ رادیکال راند. برآوردن این مطالبه تنها به طور مشروطی در دست قدرتمداران جدید قرار داشت. آنچنانکه روند بعدی مناسبات با قدرتهای مرکزی نشان داد، خصومتهای سیاسی – برخلاف دوستی های سیاسی – یک طرفه قابل رفع نیستند. مطالبه واگذاری زمین به دهقانان در تضاد مستقیم با نقد مارکسیستی مالکیت قرار داشت و دورنمای برقراری یک اقتصاد برنامه ریزی شده را غیر ممکن می کرد.

بلشویکها که تا آن زمان به طور خستگی ناپذیری ضرورت اشاعه تئوری مارکسیستی، آموزش کادرها و شناخت علمی را مورد تأکید قرار می دادند، اکنون شکوفائی سیاسی بسیار سریعی را تجربه می کردند که بخش بزرگی از آن را مدیون انسانهائی بودند که تحلیهایشان را هیچ نمی شناختند تا چه رسد به این که با آن موافق باشند.

این [وضعیت] این پرسش را طرح می کند که آیا در میان لایه های وسیع مردم تصور اصیل اما متفاوت با درک بلشویکی یا مارکسیستی از سوسیالیسم وجود داشت. برای کوهن بندیت پایخ این سؤال به صراحت روشن است: "این توده ها بودند که خود را به آگاهی سوسیالیستی «ارتقاء» دادند و نه حزب. (کوهن بندیت، 1968) جدال بین پیشاهنگ و پایه اش تحت چنین شرایطی پیشاپیش برنامه ریزی شده بود. این خصلت نماست که نخستین موارد اجرای حکم اعدام پس از اکتبر 1917 نه مربوط به ضدانقلابیون واقعی یا ادعائی، بلکه مربوط به افراد مرتکب غارت و جنایت بود. در همان ماه دسامبر وضعیت در پطروگراد متأثر از جنایتهای خیابانی، هجوم به انبارهای مواد غذائی و عرق فروشی ها و همچنین کشتارهای انتقامجویانه بود. (بولداکوف، 1997) مدت زیادی پیش از آن که ضدانقلاب مسلح به یک معضل تبدیل شده باشد، دولت جدید دست به اقدامات شدیدی بر علیه غارتگران مغازه ها زد. پس از آن که قدرت رسما در دست شوراها قرار گرفت، غارت انبارهای نان دیگر اعتراض اجتماعی قلمداد نمی شد بلکه به عنوان خرابکاری تلقی می گردید. (لئونوف، 2013) فقدان "آگاهی" ستمدیدگان سابق که در هنجار "ضد اجتماعی" متبلور می شد، حتی خطرناکتر از مقاومت ستمگران سابق به نظر میرسید.

اما تمام ابعاد تفاوتها تازه از بهار 1918 آشکار شد، هنگامی که این پرسش طرح گردید که اقتصاد سوسیالیستی در روسیه چه شکلی خواهد داشت. بلشویکها به سختی می توانستند در ازاء مواد غذائی چیزی به دهقانان عرضه کنند. بدون هیچ سوء تفاهمی روشن شد که: تصورات دهقانی از سوسیالیسم با برنامه ریزی همه جانبه اجتماعی غیر قابل جمع بودند در حالی که درک بلشویکی به خوبی اقدامات قهرآمیز بر علیه متحدین قدیمی را نیز در بر میگرفت. در عین حال به نظر میرسید که هر دو طرف جدال خود را در حال دفاع از سوسیالیسم در مقابل ضدانقلاب می دیدند. دهقانان عملا از موضع مالک از زمین و محصولات کار خویش در مقابل دولت بیگانه دفاع می کردند، دولت جدید به نام انقلاب محصولات کارشان را از آنان میخواست بدون این که بتواند در مقابل چیزی به آنها بدهد. مضاف بر این که مفاهیم سیاسی ای از قبیل "اجتماعی کردن" یا "ملی کردن" زمین از همان آغاز بسیار متفاوت تفسیر می شدند. (اسملوف، 2002) این که زمین باید از زمینداران گرفته می شد، در این تمام نیروهای چپ امپراطوری روسیه هم نظر بودند. اختلاف نظر بیش از هر چیز در آن بود که زمین به چه کسانی باید تعلق داشته باشد: جماعت دهکده، دهقانان منفرد، نواحی، یا دولت؟ آیا زمین خلع ید شده را می توان اجاره داد؟ با دهقانانی که در نتیجۀ رفرمهای استولیپین از آبشین ها بیرون آمده و به تنهائی بر زمینها کار می کردند چه برخوردی باید صورت می گرفت؟ علاوه بر این آبشین ها به هیچ وجه در سرتاسر روسیه گسترش نداشتند.

در سال 1917 و همچنین اوایل 1918 بلشویکها از دولتی کردن زمین سخنی به میان نمی آوردند (اسملوف). درباره چگونگی تحقق شعار "زمین به دهقانان" چنان حدی از اختلاف نظر وجود دداشت که از بهار سال 1918 حتی شکل درگیری مسلحانه بین بلشویکها و دهقانان را به خود گرفت. این جدال تا امروز هم در تبیین مبانی هویتی برای فراکسیونهای مختلف چپ نقش ایفا می کند.

بهای واقعی تسخیر قدرت در اکتبر 1917 بسیار بیشتر آن چیزی بود که بلشویکها انتظارش را داشتند. آنچنانکه سرگئی پاولیوچنکوف (1997) نشان می دهد، آنها در نیمۀ اول سال 1918 نه تنها حمایت دهقانان را از دست دادند، بلکه حتی اعضاء گاردهای سرخ در بعضی از نواحی حاضر بودند بر علیه بلشویکها بجنگند.

برای برخی از مؤلفین سرکوب قهرآمیز اعتراضات کارگری و دهقانی از سوی بلشویکها به عنوان سندی در اثبات کاراکتر ضد سوسیالیستی بلشویکها و همچنین پتانسیل رهائیبخش جنبشهای ذکر شده است. تا امروز نیز بسیاری از مؤلفین مانند کوهن بندیت در شوراها و کمیته های کارخانه یک نیروی چپ آلترناتیو در مقابل حزب بوروکراتیک کادرها را می بینند. (مقایسه کنید کوهن بندیت 1997، دانیلوک 2012) در این بررسی ها این نهادها تنها به مثابۀ بیان رادیکالیسم مردم کارکن تلقی می شوند در حالی که میزان آمادگی آنها برای سازش با نیروهای بورژوازی که اکنون تحقیقات خوبی نیز در مورد آنها در دسترس است، در معرض دید قرار نمی گیرند. (در این مورد رجوع کنید به باد-کوک، 2007) جستجوی دیوانه وار برای یافتن آلترناتیوهای چپ در مقابل بلشویسم تنها شامل احزاب و نهادهای سیاسی نمی شود. مقاومت از پائین اغلب در انتزاع از مطالبات سیاسی اش به محمل امیدی برای رهائی ارتقاء داده می شود. بسیاری از مؤلفان گرایش یاد شده در بلشویکها منحصرا یک واریانت از مدرنیزاسیون کاپیتالیستی را می بینند که توانست خود را در مقابل جامعۀ مبتنی بر همبستگی روستائی روسیه (آبشین ها) یا در مقابل "جماعتهای پایه ای انقلابی" با "ارزشهای کمونیتار و برابری طلبانه" تحمیل کند. (ر.ک. "پایان الگوی توسعۀ شوروی"، 1992، دام 2013، هارتمان 2016) این واقعیت که در جریان [سالهای] "کمونیسم جنگی" قهر و کنترل وسیعا به کار گرفته شدند، آن را برای این مؤلفین تبدیل به یک مدرنیزاسیون کاپیتالیستی می کند. البته مدرنیزاسیونی با ویژگی های برجسته که آن را متمایز می کنند اما با این حال الگوی اقتصادی متمایزی از سرمایه داری را شکل نمی دهند. (در انتقاد از این ر.ک. فان-در-لیندن، 1993) این درک که مستقیما به تصورات نارودنیکها بازمیگردد از یک سو مصرانه عناصر اقتصاد بازاری را نادیده می گیرد که در جماعتهای روستائی کاملا موجود بود و دهقانان را به شرکت کنندگان فعال در تجارت تبدیل نمود (کریستوفورورف، 2016) و علاوه بر آن از اهداف متفاوت تولید در مدلهای اقتصادی بلشویکی و اقتصاد بازاری انتزاع می کند.

این که تصورات دهقانان از سوسیالیسم که فقط دولت و بوروکراسی حزبی مانع تحقق آن شدند چگونه با شرکت وسیع آنان در بازار سیاه همخوانی دارد، امری است که نمایندگان این تئوری به سختی می توانند بدان پاسخ دهند (در زمینه بازار سیاه در دوران کمونیسم جنگی ر.ک. داویدوف، 2007). وادیم دامیر استدلال می کند که جماعت روستائی نه به تجارت بلکه به "مبادلۀ مستقیم کالاها" علاقمند بود اما خود اذعان می کند که این بی علاقگی به پول در نتیجۀ تورم به وجود آمده بود (دام، 2013).

مشکلاتی که بلشویکها با دهقانان داشتند به همان ترتیب رابطۀ جمعیت روستائی با [دیگر] مخالفینشان، هم گارد سفیدی ها و هم جنبشهای ملی متفاوت، را نیز رقم می زدند. جمعیت روستاها در صورت لزوم می توانست به گونه خودکفا بقای خود را حفظ کند، مابقی کشور از چنین امکانی برخوردار نبود. به همین دلیل هر نیروی سیاسی ای در شهر دیر یا زود به اقدامات قهرآمیز بر علیه روستا متوسل می شد. به طور مثال کمیته مجلس مؤسسان تحت نفوذ سوسیال رولوسیونرهای دست راستی (کوموچ Komutsch) در پائیز 1918 عملا معاملۀ آزادانه نان را متوقف نمود و ضبط غلات را جاری کرد (کوندراسین، 2009). در نتیجه، شورشهای بیشمار روستائی بر علیه تمام طرفین جنگ جهتگیری داشتند. بررسی های جدیدا منتشر شده از قبیل بیوگرافی فلیکس اشنل (2012) درباره مبارزه جوئی گروهی در اوکراین و یا مجموعه مقالات منتشر شده از سوی آنتون پوسداسکی (2014) درباره تحول کهنه سربازان دهقانی جنگ جهانی اول به وارلردها جنگ داخلی قاعدتا باید در مقابل چنین تحریفاتی از "نیروی سوم" جنگ داخلی مؤثر واقع شوند. کشتار در و غارت شهرها عارضه های دائمی این قیامها بودند. جماعتهای روستائی به مثابۀ مالکین جمعی زمینشان عمل می کردند و کاملا حاضر بودند که از مرگ ناشی از گرسنگی در شهرها سود ببرند.

اما مقاومت کارگران در جریان کمونیسم جنگی نیز هر چه بیشتر مورد توجه تحقیقی قرار می گیرد. بررسی دیمیتری چوراکوف درباره کمیته های کارخانه Fabzawkomy نشان می دهد که این ارگانها که در رقابت با هم اتحادیه ها و هم شوراها قرار داشتند، پیش از دولتی شدن صنایع اغلب باید برای دریافت کمک برای کارخانه هایشان مبارزه می کردند (چوراکف، 2004، 2005). رهبری بلشویکی درباره کمیته ها مظنون به آن بود که اینان "میهن پرستی دودکشی"[Schornsteinpatriotismus یا تعصب کارخانه ای] را دنبال می کردند و با کارفرماهایشان همکاری می کردند. چوراکف، کاملا به تأسی از سنت نارودنیکی، قائل به آنتاگونیسمی بین آن دسته از فعالینی بود که در سالهای تبعید سیاسی با اتحادیه های بزرگ کشورهای صنعتی آشنا شده بودند، و طرفداران مدل همبستگی که از دل جماعتهای روستائی بر می آمدند و هر گونه سازمان فراکارخانه ای را رد می کردند. کمیته های کارخانه که مجوزهای ویژه برای ورود نان مبادله شده در روستا صادر می کردند، سازماندهندگان مهم "مبادلۀ مستقیم" با روستا بودند (بوررو، 2003). به طور کلی تعداد هر چه بیشتری از میان پرولتاریای صنعتی در جریان کمونیسم جنگی در مبادلات غیر قانونی و نیمه قانونی شرکت می کردند. رهبری بلشویکی و شاهدان عینی متعددی نه تنها سقوط انضباط کاری در کارخانه ها را می دیدند، بلکه همچنین غلتیدن هر چه بیشتر کارگران به سمت جرایم جنائی را (بولداکف، 2012). حتی کمیته های مصادرۀ تشکیل شده از کارگران شروع به آن کردند که در قاچاق و مبادلۀ مواد غذائی شرکت کنند (داویدوف، 2014). همزمان وضعیت بد تغذیه یکی از شایع ترین علتهای ترک خدمت از سوی ارتش سرخی ها بود (لوین، 2011). "کمونیسم جنگی" در زمینه تأمین آذوقۀ مردم یک دایرۀ شیطانی ایجاد کرده بود: بازار سیاه برنامه ریزی پایداری را غیر ممکن می کرد و اقدامات برای مبارزه با آن امواج تازه ای از نارضایتی را دامن می زد و اغلب همانهائی را نیز فاسد می کرد که خود باید آن اقدامات را انجام می دادند. تحمل بازار سیاه نیز داعیه برابری طلبی نظم نوین شوروی را از پایه تهی می کرد. کسی که به عنوان ساکن شهر در میانۀ مرگ از گرسنگی قرار داشت و خواهان مجاز بودن تجارت آزاد می شد، مواد غذائی ای در بازار پیدا نمی کرد اما مسألۀ این که چگونه بتواند تقاضای خود را از نظر مالی تأمین کند یا از طریق دزدی از کارخانه حل می شد و یا از طریق تولید وسایلی برای مبادله در طول زمان کار خودش. جمعیت روستائی که رؤیایش برای تصاحب زمین متحقق شده بود تفاوتی بین استثمار و ;کار اضافه قائل نمی شد. روستا نمی خواست بداند که چه کسی در شهر به مواد غذائی نیاز داشت و برای چه، بلکه برای خودش این شانس تاریخی را می دید که شرط و شروط خویش را بر بقیه جامعه تحمیل کند. هنگامی که قیمتهای دولتی پائین بودند، کمتر کشت می شد. نتیجه آن بود که دائما آذوقه کمتری در دسترس بود. وفاداری آنان باید با امتیازات بیشتری خریداری می شد. تصمیمگیری درباره کار اجتماعی که پیش شرط آن وجود یک تقسیم کار اجتماعی است، عملا غیر ممکن شده بود. در ماههای مه-ژوئن 1918 موجی از اعتراضات کارگری درگرفت که در برخی نواحی در شکل جنبشی از معتمدین کارخانه های خود را سازمان داد. از مطالبات این معترضین در مقابل بلشویکها به سختی می توان یک خواست چپ رادیکال بیرون کشید. به عنوان واکنشی در برابر وضعیت بد تأمین آذوقه آنها از جمله خواستار فراخواندن دوباره مجلس مؤسسان بودند که به نام شوراها منحل شده بود و در انتقاد از سیستم کوپنی توزیع مواد غذائی آنها بخشا خواستار آزادسازی مکانیسمهای بازار بودند (پاولف، 2002).

بزرگترین موفقیتهای این مقاومت در مقابل بلشویکها در نقاطی به دست آمد که در آنجا کار صنعتی از همان زمان تزار از امتیازات معینی مثل مزد بالاتر و تأمین اجتماعی برخوردار بود. مانند کارخانجات اسلحه سازی ایشوسک Ischewsk که یک سوم تفنگهای روسیه در آنجا تولید می شد. در آنجا اعتراضات کارگران در اوت 1918 به قیام مسلحانه تبدیل شدند. پس زمینه این قیام افزایش تشنج بین کارگان قدیمی تر که بخشا صاحب خانه و باغچه های خودشان بودند و کارگران جدید و غیر ماهر بود که از هیچ امتیازی برخوردار نبودند. اولی ها از احزاب میانه رو سوسیالیست حمایت می کردند و دومی ها از بلشویکها و سوسیال رولوسیونرها- ماکسیمالیستها (انشعاب چپ رادیکالی از سوسیال رولوسیونرها که به زودی ایشوسک به یک پایگاه اصلی قدرت آنان بدل شده بود). ائتلاف بلشویکی-ماکسیمالیستی در صدد آن برآمد که خانه های قدیمی ترها را "اجتماعی" کند و آنها را در اختیار حامیان خویش که در سربازخانه ها زندگی می کردند قرار دهد. بعد از آن که بلشویکها و ماکسیمالیستها دو بار در انتخابات شورای محلی در برابر سوسیالیستهای میانه رو بازنده شدند، دست به اقدامات سرکوبگرانه زدند و شورا را منحل نمودند. این اقدامات کاسه را لبریز کرد. قیام کنندگان منطقه ای با حدود یک میلیون نفر جمعیت را تحت کنترل خود گرفتند. اما این مدافعان ایشوسک شوراها در مقابل داعیه رهبری حزب بلشویک نیز به زودی از کمپ ضدانقلابیون "سفید" سر درآوردند. آنها نخست "دولتهای سفید" را به رسمیت شناخته - اول کمیته اعضاء مجلس مؤسسان تحت نفوذ سوسیال رولوسیونرها، بعد از آن هیأت اجرائی بورژوا-لیبرالی یوفیمر و بالاخره دریاسالار کولچاک – و تحویل مهمات به آنان را از سر گرفتند. همزمان ارتش 25 هزار نفری قیام کنندگان به مبارزه با بلشویکهای زیر پرچم سرخ نیز مشغول بود. تا نوامبر 1918 قیام کنندگان همان مناطق ایشوسک را کنترل می کردند، پس از آن این مناطق را ترک نموده و به لشگریان کولچاک ملحق شدند (فلدمن، 2012). این بخصوص قابل توجه است که دستگاه اداری محلی قیام کنندگان نهایتا دست به اقداماتی مشابه همان اقداماتی زد که پیش از آن بلشویکها دست زده بودند: بسیج اجباری، شیفتهای اضافه کاری پرداخت نشده در کارخانه ها و تثبیت قیمت مواد غذائی (کوراکف، 2007)

تاریخ اعتراضات کارگری و دهقانی در روسیه شوروی نشان می دهد که تصورات آنانی که با یکدیگر می جنگیدند از سوسیالیسم تا چه حد در تضاد با هم بود. کارگران اعتصابی و دهقانان شورشی به ندرت از موضع "چپ" به انتقاد از سیاست بلشویکی می پرداختند. آنها تقریبا همواره مخالف بازگشت سرمایه داران و زمینداران بودند اما تناقضی بین تولید برای بازار و سوسیالیسم نمی دیدند، چه در تولید کارگاهی و چه در تولید دهقانی. بلشویکها که با تمام وسایل در دست در صدد جلوگیری از این بازارها بودند تا پایان جنگ داخلی نتوانستند مانع جنب و جوش گستردۀ بازارهای سیاه شوند. بر چنین پس زمینه ای معلوم نیست که چه چیز مؤلفینی از قبیل دتلف هارتمن یا وادیم دامیر را به این نتیجه گیری می رساند که بلشویکها از همان آغاز برای یک سرمایه داری دولتی مبارزه می کردند در حالی که مقاومت کارگران و دهقانان فی نفسه یک چشم انداز سوسیالیستی انقلابی را به نمایش می گذاشت (دامیر 2013، هارتمن 2016). برای هارتمن نفس ارجاع مثبت بلشویکها به تایلوریسم نشان دهنده جهتگیری سرمایه دارانه پروژۀ آنان بود در حالی که وی نزد دهقانان نوع اسرارآمیزی از "اقتصاد اخلاقی" را کشف می کند. این که گرسنگی در شهرها ارزش مبادلۀ مواد غذائی را بالاتر و بالاتر می برد – چیزی که مبادلۀ مستقیم را برای دهقانان بسیار سودآور می ساخت - در این نگرش صاف و ساده نادیده گرفته می شود. در پایان [دوران] "کمونیسم جنگی دیگر در بخشی از خانه های شهری مبلمانی دیده نمی شد. آنها را برای دریافت نان مبادله کرده بودند (بال 1990، بولداکف 2012). ساکنان شهرها در سال بعد از آن با چه چیزی می بایست بهای نان خود را پرداخت می کردند؟ نگاه تحریف کنندۀ چنین مؤلفینی در هر گونه جنب و جوشی "از پائین" بیش از هر چیز آنی را می بیند که خود میخواهد. از نقد درک مبتنی بر پیشاهنگ این نتیجۀ معکوس بیرون کشیده می شود که توده ها خودشان همه چیز را در مورد جامعه می دانند و تلاشهای روشنفکران برای انتقال درکهای تئوریک خویش "از بیرون" فقط ظرفیت اصیل و مقاوم [توده ها] را به بیراهه می کشاند و مهار می کند.

چنین تجویزاتی بالاخره پروبلماتیک دستگاه مفاهیم خودشان را به نمایش می گذارد. هارتمان (2016) خود را مطمئن می داند که: "پس از همه اینها روندی که توسط "اکتبر سرخ" جاری گردید تنها رگه ای در طیف وسیع تعرض جهانی فوردیستی/تیلوریستی در مسیر سرمایه دارانه به سوی یک جامعۀ تولید و مصرف توده ای را نشان می دهد". اگر قرار باشد برای حضور مناسبات سرمایه داری تنها شاخص مصرف توده ای و تولید انبوهی که آن را ممکن می کند به کار گرفته شود، آنگاه هر گونه تفاوتی بین اهداف تولید اقتصاد بازار و اقتصاد برنامه ریزی شده نیز از بین می رود. هر چه باشد این جانبداری از سوسیالیسم واقعا موجود نوع شوروی نیست اگر که تأکید شود که اقتصاد در این جوامع اساسا متفاوت با سرمایه داری بود حتی اگر که اینجا و آنجا روز کاری به یک اندازه سخت بود. وجود خط تولید شاخصی از دشواری کار است اما هنوز توضیح نمی دهد چه چیز بر سر تولیداتی می آید که خود تولید آنها را امکانپذیر کرده است. فقدان امکان تصمیم گیری برای ریتم تولید هنوز دلیلی کافی برای این همانی با شیوۀ تولید کاپیتالیستی نیست. اگر قرار باشد مفهوم کاپیتالیسم یک مفهوم تحلیلی باشد و نه فقط اصطلاحی دشنام وار، نه تنها "سطح خرد" روز کاری بلکه همچنین "سطح کلان"، [یعنی] اهداف دولت جدید و اقتصاد نیز در نظر گرفته شود.

با ملاحظۀ همۀ آن چیزهائی که امروز درباره مطالبات اعتراضات ضد بلشویستی در روسیه شوروی در جریان "کمونیسم جنگی" شناخته شده است، هیچ انتقاد جدی ای به بلشویکها، اعمالشان و تصوراتشان نمی تواند وارد چالش انتقادی با برنامه های مخالفین پرولتاری و دهقانی آنان نشود. تناقضات موجود در مطالبات آنان اجازۀ آن را نمی دهد که از آنان به عنوان "حاملین واقعی" انقلاب اجتماعی نام برده شود. در این تردیدی نیست که اختلافات بین بلشویکها و گروهبندیهای اجتماعی ای که آنها را در اکتبر 1917 به قدرت رساندند و یا به قدرت رسیدن آنان را تحمل کردند به سرعت افزایش یافت. در سال 1918 این تصور بلشویستی که شوراها تضمین کنندۀ جهتگیری سوسیالیستی مد نظر آنان خواهند بود فرو پاشید. از این هم بیشتر: در این سال این تصور درهم ریخت که کاراکتر طبقاتی منحصر بفرد شوراها که طبقات تحت ستم تاکنونی را از حق رأی فعال و منفعل [انتخاب شدن و انتخاب کردن] برخوردار میکرد، تضمین کنندۀ امنیت در مقابل گرایشات ارتجاعی خواهد بود. در شوراها صداهای خواهان بازگشت به مدل پارلمانی و آزادی تجارت خصوصی بلندتر می شد. قیام ایشوسک یک مورد منفرد نبود. در باکو و در ترانس کاسپین (ترکمنستان امروزی) دولتهای شورائی ضد بلشویکی تشکیل شده در تابستان 1918 در کوتاهترین مدت وارد ائتلافهائی با کشورهای آنتانت و سفیدها شدند (سانی 1972، کاساکوف 2014). شوراهای رها شده از کنترل بلشویکها عملا قدرت اجرائی شان را واگذار کردند.

در تصور بلشویستی جنگ داخلی یک جنگ طبقاتی بود. اما به زودی معلوم شد که تعلق به طبقات استثمار شده به هیچ وجه تضمین کنندۀ یک موضع سیاسی جانبدار انقلاب نبود به گونه ای که پرولتارهایی که به عنوان سوژۀ انقلاب تبیین شده بودند اغلب جبهه خود را تغییر می دادند. برای بلشویکها اذعان به این ساده نبود که "دیکتاتوری پرولتاریا"ئی که آنان اعلام کرده بودند به هیچ وجه دیکتاتوری سرکوب شدگان سابق بر علیه سرکوبگران پیشینشان نبود یلکه هر چه بیشتر بر علیه "برادران طبقاتی" فاقد "آگاهی" اعمال می شد. سرگئی پاولیوچنکوف (1997، همچنین پورسنوا 2013) به این اشاره می کند که کارگران بخشا به این علت خواهان برقراری صلح با سفیدها می شدند که در آن سو نیز پرولترها در حال جنگیدن بودند. این که بلشویکها قدرت شورائی ای را که خود قبلا تبلیغ می کردند در همان سال 1918 به نفع قدرت حزب خودشان کنار زدند، ناشی از یک حسابگری از دوران قبل از اکتبر 1917 نبود بلکه ناشی از یک سرخوردگی غیر منتظرۀ متقابل بین حزب و طبقاتی بود که بلشویکها را به قدرت رسانده بودند بدون این که فراتر از شعار "زمین و آزادی" توافقی با برنامه هایشان داشته باشند. اختلافات تئوریک درباره ماهیت سرمایه داری و سوسیالیسم به سرعت از اهمیتی عملی برخوردار شدند و نمی توان به همین سادگی تلاش "حزب کادرها" برای شفافیت تئوریک را مسئول آن دانست که حل تضادها به شیوه خونین واقع گردید. هیچ سند قابل قبولی وجود ندارد که امتیازاتی که در جریان جنگ داخلی به فونکسیونرها و متخصصین وفادار واگذار شد نیت واقعی بلشویکها بود، آنچنان که مؤلفینی مثل هارتمن و دام آن را القاء می کنند (دام 2013، هارتمن 2016).

شوراها که افول آنان برای بسیاری از منتقدین چپ به عنوان دلیل ناکامی یک سوسیالیسم "به هر رو بهتر" (پیرانی 2008) قلمداد می شود، خود اکثرا آلترناتیوی فراتر از بازار یا دولت را ارائه نمی دادند. به طور مثال این پیشنهاد ملوانان کرونشتادت در سال 1921 که "تجارت با نان مجددا آزاد شود" نمی توانست اختلاف منافع بین خریدار و فروشنده را رفع کند. همزمان کسانی که چنین پیشنهاداتی را به میان می کشیدند خود را به عنوان بازسازندگان سرمایه داری نمی فهمیدند بلکه در تصور خودشان سوسیالیستهای معتقدی هم بودند (کاساکوف 2012).

شوراها تا امروز نیز یک قطب ثابت جهتگیری در گفتان چپ هستند. اما این تصور که یک مدل متفاوت از دمکراسی خود بخود مصوبات مضمونی متفاوتی را به ارمغان می آورد، به گونه ای رادیکال در انقلاب روسیه شکست خورد. طرفداران این تلقی از آن عزیمت می کردند و هنوز هم می کنند که مواضع به زعم آنان درست در یک مدل دمکراتیک به نحوی تنظیم شده موفق نیز خواهند شد. هنگامی که بلشویکها به این نتیجه رسیدند که انتظاراتشان به هیچ وجه برآورده نمی شود، فرم را به نفع مضمون کنار زدند. آن منتقدینی که امروز به نام یک قدرت شورائی "حقیقی" به انتقاد آنان می نشینند، تنها اشتباه اولیه آنان را تکرار می کنند.

یوگنی کاساکوف

منتشر شده در نشریه پروکلا، دفتر شماره 187، سال 2017

http://www.prokla.de/wp/wp-content/uploads/2017/kasakow.pdf

 

Literatur

Badcock, Sarah (2007): Politics and the People in Revolutionary Russia. A Provincial History.

Cambridge.

Ball, Alan ft. (1990): Russia’s Last Capitalists. The Nepmen, 1921–1929. Berkeley/LA.

Borrero, ftauricio (2003): Hungry Moscow: Scarcity and Urban Society in the Russian Civil War, 1917–1921. New York.

Buldakov, Vladimir (1997): Krasnajasmuta. Prirodaiposledstvija revoljucionnogonasilija. ftoskva.

– (2012): Utopija, agressija, vlast’. Psychosocial’naja dinamika, postrevoljucionnogo vremeni. Rossija, 1920–1930 gg. ftoskva.

Christoforov, Igor’ (2016): Momentistiny? Pervaja rossisjskaja revoljucija i krest’ janskij vopros. In:

Rossijskaja istorija Nr. 4: 90-96.

Cohn-Bendit, Daniel/Cohn-Bendit, Gabriel (1968): Linksradikalismus – Gewaltkur gegen die Alterskrankheit des Kommunismus. Reinbek bei Hamburg.

Čurakov, Dmitrij (2004): Revoljucija, gosudarstvo, rabočij protest: Formy, dynamika i priroda massovych vystuplenij rabočich v Sovetskoj Rossii.1917–1918 gody. ftoskva.

(2005): Fabzavkomy vbor’ bezaproizvodstvennujudemokratiju: Rabočeesamoupravleniev Rossii 1917–1918. ftoskva.

(2007): Buntujuščie proletarii. Rabočij protest v Sovetskoj Rossii (1917–1930 gg.). ftoskva. Dam’e, Vadim (2013): Stal’noj vek. Social’naja istorija sovetskogo obščestvo. ftoskva.

Danyluk, Roman (2012): Befreiung und soziale Emanzipation. Rätebewegung, Arbeiterautonomie und Syndikalismus. Lich.

Das Ende des sowjetischen Entwicklungsmodells (1992). Beiträge zur Geschichte der sozialen Kon- frontationen mit dem sozialistischen Akkumulationskommando [ftaterialien für einen neuen Antiimperialismus Nr. 4], Berlin-Göttingen.

Davydov, Aleksandr (2007): ftešočniki i diktatura v Rossii. 1917–1921. SPb., 2007.

(2014): Narod I Sovetskoe gosudarstvo v Graždankskoj vojne: Protivostojanie v bor’ be za chleb,in: Malen’ kij čelovek i bol’ščaja vojna v istorii Rossii. Seredina XIX–Seredina XX v. SPb: 318-335 Fel’dman, ftichail (2012): Iževsko-Votkinskoerabočeevosstanieskvoz‘ prizmusocial’nojistorii Rossii,

In: Rossijskaja istorija Nr. 3: 14-20.

Figes, Orlando (1998): Die Tragödie eines Volkes: Die Epoche der russischen Revolution 1891 bis 1924. Berlin.

Gietinger, Klaus (2011): Die Kommune von Kronstadt. Berlin.

Hartmann, Detlef (2016): Revolution und Gegenrevolution. URL: www.materialien.org/texte/ hartmann/Revolution_und_Gegenrevolution.html, Zugriff: 29.4.2017.

Karsch, Stefan (2006): Die bolschewistische ftachtergreifung im Gouvernement Voronez (1917– 1919). Stuttgart.

Kasakow, Ewgeniy (2012): Mythos Kronstadt. Im Spiegel aktueller, russischer Veröffentlichungen.

In: Găi Dào Nr. 17: 27-33.

(2014): „Tendenz zeigt Tendenz“. Eine Replik auf die Kritik von Roman Danyluk und Stefan Junker. In: Grundrisse Nr. 50: 43-49.

Kondrašin, Viktor (2009): Krest’ janstvo Rossii v Graždansko vojne: k voprusu ob iskokach stali- nizma. ftoskva.

Leonov, Sergej (2013): Rospusk Petrogradskogo VRK i sozdanie VČK. In: Voprosy istorii Nr. 11: 38-52.

Levšin, Konstantin (2011): Pričiny desertirstva v Krasnoj Armii (1918–1921 gg.) In: Novejšaja istorija Rossii. Nr. 2: 73-79.

Pavljučenkov, Sergej (1997): Voennyj kommunizm v Rossii: Vlast‘ i massy. ftoskva.

Pavlov, Dmitrij (2002): Sobranija upolnomočennych fabrik i zavodov Rossii. Problemy izučenija rabočego dviženija v Rossii posle oktjabrja 1917 goda. In: Otečestvennaja istorija Nr. 2: 134-146.

Pirani, Simon (2008): The Russian revolution in retreat, 1920–24: Soviet workers and the new communist elite. London.

Poršneva, Ol’ga (2013): Vlast’ i rabočie Urala: ėvoljucija vzaimootnošenij v uslovijach Graždanskoj vojny. In: Rossijskaja istorija Nr. 1: 47-62.

Posadskij, Anton (Sost.) (2014): Ot „germanskoj“ k graždanskoj. Stanovleie korpusa narodnych vožakov russkoj smuty. Sbornik statej i materialov. ftoskva.

Šmelev, Gelij (2003): Nacionalizacija zemli v teoreitčeskich schemach bol’ševikov i v real’nosti, in:

Vorporsy istorii. Nr. 2: 31-49.

Schnell, Felix (2012): Räume des Schreckens. Gewalt und Gruppenmilitanz in der Ukraine 1905-1933. Hamburg.

Suny, Reginald G. (1972): The Baku Commune 1917–18. Class and Nationality in the Russian Revolution. Princeton.

van der Linden, ftarcel (1992): Vonder Oktoberrevolutionzur Perestroika. Derwestliche Marxismus und die Sowjetunion. Frankfurt/ft.

Volin (2013): Die unbekannte Revolution, mit Einleitungen von Roman Danyluk und Philippe Kellermann. Berlin.

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر