مارکسیسم ارتدوکس و بالماسکۀ چپ ایرانی

نوشتۀ: بهمن شفیق
Write a comment

زوال و تجزیۀ چپ انقلابی دهۀ پنجاه ایران همراه با تغییرات پایه ای در توازن قوای سیاسی – ایدئولوژیک در ایران به زیان ایده ها و آرمانهای سوسیالیستی و به نفع فرهنگ و ایدئولوژی بورژوائی و رشد روزافزون نقش رسانه های عمومی و اینترنت در شکل دهی به آنچه "افکار عمومی" خوانده می شود – و در واقع بازتاب لحظه ای از ایدئولوژی طبقۀ حاکم است -، در ایران نیز به شکلگیری همان شبکه هایی منجر شده است که تامینو در نوشته اش تحت عنوان شبکه های چپ مورد انتقاد قرار می دهد.

 یک ماه پیش مقالۀ استفن تامینو تحت عنوان " مارکسیسم ارتدوکس چیست و چرا اکنون بیش از همیشه اهمیت یافته است؟" را برای نخستین بار در سایت مجلۀ هفته خواندم. خواندن چنین متنی در دفاع از روح انقلابی و طبقاتی مارکسیسم در روز و روزگاری که تورم مقالات شبه مارکسیستی و حتی ضد مارکسیستی در پوشش مارکسیسم سرسام آور است، حقیقتا مایۀ خوشحالی است. همان زمان در نظر داشتم دربارۀ مقاله با رفقای همکار سایت تبادل نظر کرده و آن را در امید درج کنیم. اتفاق کوچکی مانع این کار شد و آن اتفاق مشاهدۀ همین مقاله در سایت اخبار روز بود. با مشاهدۀ مقاله در این سایت موضوع عوض می شد. اکنون دیگر این مقاله عملا تبدیل شده بود به کالائی در ویترین مدیای چپ و آن هم راست ترین بخش این چپ. تصمیم گرفتم که در فرصتی مناسب تر و پس از این که مقاله از صفحۀ اول اخبار روز کنار رفت، نوشته را همراه با یادداشتی در زمینه همین معضل منتشر کنم.

با تأخیری که در انتشار مقاله پیش آمده بود، فرصت مطالعۀ دقیق تر آن نیز فراهم آمد و در این مطالعۀ دقیق تر برخی عبارات مبهم و یا گزاره های متناقض در متن که در خوانش نخست نیز توجهم را جلب کرده بودند، به طور برجسته تری به چشم آمدند. تا جائی که لازم دانستم به ترجمۀ آقای مسعود امیدی اکتفا ننموده و به اصل نوشته مراجعه کنم. در مراجعه به اصل نوشته و تطبیق متن انگلیسی با ترجمۀ فارسی، روشن شد که نه تنها ترجمۀ به عمل آمده دقیق نیست، بلکه بیش از آن حاوی بی دقتی های متعدد و گزاره های نادرستی است که در برخی موارد تعیین کننده تصویری کاملا وارونه از منظور نویسنده به دست می دهند. در برخی موارد نادرستی این گزاره ها به اندازه ای بود که حتی با جهتگیری مقاله در تناقض قرار می گرفت. بر همین اساس کار ویرایش مقاله را شروع کردم و لازم دیدم تا درباره چرائی چنین وضعیتی و همچنین دربارۀ تغییراتی که مترجم محترم در متن انجام داده بود، در مطلبی مفصل تر به بحث بپردازم. دقت بیشتر در باب احکام و جهتگیری های نوشته و سرنوشتی که در ترجمه بدان دچار شده بود، نیازمند بحثی جدی تر و مفصل تر بود. نوشتۀ تامینو با ارزش تر از آن بود که بتوان به خاک خوردن آن در ویترین چپ رضایت داد.

به مسأله ای که پیش روی ماست از سه جهت باید پرداخته می شد. نخست از رویکرد مترجم در انتخاب متن و نحوۀ معرفی و انتشار آن، دوم در باب انعکاس آن در سایتهای چپ و سوم مسائل مربوط به خود متن. از موضوع اول شروع میکنیم.

 

اول: انتقال فیلتر شدۀ مفاهیم

مقالۀ استفن تامینو در سال 2001 در شمارۀ اول مجلۀ "انتقاد سرخ" (The Red Critique) درج شده است. زمان و محل نشر مقاله در برگیرندۀ پیام روشنی است. "انتقاد سرخ" ارگان جمعی است به نام "کلکتیو سرخ" که در همان سال 2001 در آمریکا به وجود آمد. در معرفی "کلکتیو سرخ" می خوانیم: «کلکتیو سرخ سازمانی بین المللی است از کادرهای انقلابی مارکسیست متعهد به مبارزۀ طبقاتی و ایجاد آگاهی طبقاتی در محدودۀ بین المللی از طریق "انتقاد بیرحمانۀ هر آنچه موجود است" تحت نظام سرمایه و کار مزدی، که در مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد انتشار مانیفست کمونیست شکل گرفت. یکی از اهداف کلکتیو سرخ ایجاد دانشی انتقادی است که تمام کارگران مزدی را در مبارزۀ خستگی ناپذیرشان برای پایان دادن به مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید و راهیابی به کمونیسم بین المللی راهنمون گردد». در بهار سال 2001 نخستین شمارۀ "انتقاد سرخ" منتشر گردید. نشریه ای که به صراحت بر کاربرد تئوری برای عمل انقلابی تأکید نموده و خود را ادامه دهندۀ مبارزه ای معرفی می کند که از 150 سال پیش با مانیفست آغاز شده است. مطالب مندرج در این شماره تماما در جهت تبیین همین استراتژی سازمانی و مبانی اعتقادی کلکتیو سرخ به نگارش درآمده اند.

در معرفی نامه ای که مترجم فارسی برای استفن تامینو نوشته است چنین میخوانیم: « استفان تامینو در دانشگاه Kingsborough شهر نیویورک تدریس می کند. نوشته های علمی خود را در مجلاتی از قبیلTextual Practice، Rethinking Marxism و Nature, Society and Thought منتشر می نماید.در کتاب معروف استفان تامینو با عنوان Cultural Theory After the Contemporary درکی ماتریالیستی از فرهنگ ارائه میگردد که درسایت http://us.macmillan.com در باره آن آمده است: مطالعات فرهنگی معاصر، عاملیت را در حاشیه قرار داده و  قدرت مردم را برای شکل دادن به زندگی اجتماعی عقیم نموده اند.این کتاب، چالش ماتریالیستی جدیدی را در برابر این گرایشات قرارداده است. استفان تامینو نظریه جدیدی از کنش در فرهنگ ارائه می کند و نشان می دهد چگونه انسان ها می توانند بر رویدادها فرمان رانده و تاریخ خود را بسازند.در زمانی که نظریات معاصر جدید از تاریخ گرایی جدید تا پسا ساختار گرایی و پسا “انسان گرایی “موج جدیدی از حملات به عاملیت و مطالعات فرهنگی را شروع کرده اند، برخلاف اعلان رسمی آنها در سطح محلی و ملی ، این کتاب یک اصلاحِ به هنگام و بسیار ضروری را ارائه می نماید. یک نظریه فرهنگی انترناسیونالیستی را به شکلی ماهرانه ارائه می کند که  کنش جهانی را در برابرتجزیه و تحلیل فرهنگی معاصر قرار می دهد و از نقد کنایه آمیز متداول که مکتب بدگمان، عیب جو و غرغروی کلبیون را در نوشته های جدید پنهان می کنند، فراتر می رود». این معرفی نامه ای است که مترجم برای تامینو نگاشته است. نه اثری از کلکتیو سرخ در این معرفی نامه است و نه جایگاه خود نوشته در کار تامینو روشن است. تامینو یک دانشگاهی معرفی می شود که "نوشته های علمی خود را در مجلاتی" متعدد منتشر می کند و پس از آن نیز مطالعات فرهنگی وی در فوکوس مترجم قرار می گیرند. مطالعات فرهنگی ای که گویا "اصلاحِ به هنگام و ضروری" ای را بر نظریات جدید ارائه نموده و " از نقد کنایه آمیز متداول ... فراتر می رود". نقد در هم شکننده ای که تامینو در همین مقالۀ " مارکسیسم ارتدوکس چیست..." بر انواع نظریات فرهنگی وارد می کند، در معرفی کتاب به "فراتر" رفتن تقلیل می یابد.

از این گذشته گویی مترجم حتی وسواسی ویژه در عدم درج اطلاعات دربارۀ "کلکتیو سرخ" داشته باشد. تنها لینکی که در معرفی نامه آمده است لینک سایت انتشاراتی مک میلان است که کتاب تامینو را به چاپ رسانده است. نه از خود مقاله لینکی درج شده است و نه لینکی و حتی نامی از "کلکتیو سرخ". تنها در ذکر نام انگلیسی مقاله و در پایان اسم مقاله (که آن هم فاقد لینک است) عبارات RED CRITIQUE اضافه شده اند. به احتمال قوی اکثریت قریب به اتفاق خوانندگان مقاله – اگر اصولا دقت کنند - این عبارت را نیز بخشی از عنوان مقاله تفسیر خواهند کرد و از آن خواهند گذشت.

نتیجه این که تصویری که از تامینو و نوشته اش به دست داده می شود، تصویری است که قطعا مطلوب دانشگاهیان فرهیختۀ چپ خواهد بود. تصویری که احتمالا نزد یک کارگر انقلابی چندان جذابیتی نخواهد داشت. و این دقیقا همان چیزی است که تمام مقالۀ تامینو در نقد آن نوشته شده است.

به نظرم این نمی تواند اتفاقی باشد. شاید مترجم محترم هیچ قصدی از این "دانشگاهی کردن" تامینو نداشته، شاید او فقط به گونه ای عمل کرده است که رایج است. در نتیجۀ کار اما تفاوتی ایجاد نمی شود. به هر رو خوانندۀ "فرهیخته و دانشگاهی" مطلبی را می بیند که البته ممکن است برای مزاج دمکراتیکش کمی تند باشد، اما قوۀ هضم "فرهیختگان" به اندازه ای هست که چنین مطالبی را هم هضم کنند. در کنار مجموعۀ گسترده ای از مقالات "شیرین"، یک مقالۀ "تند" اتفاقا مفرح خاطر است.

تا همین جا باید روشن شده باشد که نقطۀ عزیمت تامینو در نگارش مقاله به کلی متفاوت از نقطۀ عزیمت مترجم فارسی آن در برگرداندن مقاله است. برای تامینو انتشار مقاله بخشی از آغاز یک کار جمعی انقلابی برای شکل دادن به یک پراکسیس انقلابی در سطح جهانی است. او در نوشته اش به انتقاد قاطع و بیرحمانه ای از شبکۀ چپ دست می زند. نظریه پردازان آن را به درستی نظریه پردازان بورژوازی معرفی می کند و معتقد است که این بازگشت صوری به ارتدوکسی مارکسیسم نزد این چپ به معنای بازسازی سنگری در خدمت بورژوازی و برای حفظ مناسبات مبتنی بر استثمار کار مزدی است. برای مترجم اما این جزئی از فعالیت وی در چهارچوب همان چپ شبکه ای است و تصویری که از تامینو ارائه می دهد همان تصویر یک چپ آکادمیک مطلوب همین شبکه است. تامینو مقاله اش را در "انتقاد سرخ" درج می کند که خود را متعهد به ادامه سنت انقلابی مانیفست می داند. مسعود امیدی مقاله اش را برای مجلۀ مهرگان ترجمه می کند که مجله ای است در چهارچوب همان شبکۀ چپ مورد انتقاد تامینو. گردانندگان مجلۀ مهرگان نیز همین تبیین را از خود به دست می دهند و نه چیز دیگری. آنها دربارۀ خود می نویسند: «هدف اصلی گردانندگان مجله تولید و بازتاب نظرها و آراء مخالفان و منتقدان سرمایه داری، جهانی سازی و ایدئو لوژی نولیبرالی و طرفداران ایده‌های نوگرا و رهایی بخش است» و بر همین اساس نیز در 13 شماره ای که تاکنون منتشر کرده اند گلچین رنگارنگی از همین نویسندگان چپ را ارائه کرده اند. تامینو در مقاله اش ژیژک، هاروی، باتلر، نگری و دیگران را صراحتا نظریه پردازان بورژوا می داند و از این شبکه به عنوان بالماسکۀ چپ نام می برد، مهرگان اما در همین مدت انتشارش اساسا به بازتاب نظریات همین نظریه پردازان – و روایتهای وطنی شان - مشغول بوده است. معرفی نامه ای که مترجم از تامینو ارائه داده است به نادرست وی را کسی می شناساند که نظریات خویش را در مجلات مختلف و از جمله "باز اندیشی مارکسیسم" منتشر نموده است. واقعیت این است که تامینو اتفاقا از همین کار اجتناب نموده و نوشته هایش را اساسا در همان "انتقاد سرخ" درج نموده است. حقیقتا نیز تامینو نمی توانست به انتشار نظریات خویش در ارگانی دست بزند که خود آن را ارگان نئو لیبرالیسم معرفی کرده است. در "باز اندیشی مارکسیسم" فقط یک بار اسم تامینو دیده می شود و آن هم مربوط به کنفرانسی است که این نشریه در سال 2000 برگزار کرده است و نام تامینو در یک پانل آن به چشم می خورد. در همین یک مورد هم تامینو نه در کنار ژیژک و والرشتاین و دیگران، بلکه همراه با سایر نویسندگان و همکارانش در کلکتیو سرخ در پانل ظاهر می شود. من از جزئیات این سمینار و مباحث آن اطلاعی ندارم. اما می شود به خوبی تصور کرد که شرکت تامینو و همکاران وی در این پانل به طور جمعی و مشترک تلاشی بوده است برای طرح متمرکز و فشردۀ انتقادی از همین چپ شبکه ای و خودِ آن کنفرانس. کنفرانسی که تامینو واژۀ بالماسکۀ چپ را به طور مشخص در همان رابطه به کار برده است.

با این حال این سؤال طرح می شود که علیرغم همۀ اینها اشکال کار مترجم در چیست؟ احتمالا مترجم به این دلیل مجلۀ مهرگان را انتخاب کرده است که به عنوان مجلۀ شناخته شده ای در چپ از خوانندگان بیشتری برخوردار است و انتشار مقاله در آن می تواند دسترسی طیف گسترده تری از خوانندگان به این نطریات را تسهیل کند. ایراد این کار در چیست؟ حقیقتا نیز به این پرسش باید پاسخ داد.

مسأله ای که در ظاهر به این شکل بسیار ساده به میان کشیده می شود، در واقع یک معضل کمونیسم معاصر در جهان مدیائی است. برای پاسخ به سؤال نخست به خود تامینو برگردیم. بالاتر اشاره کردم که تامینو بر خلاف معرفی نامۀ مترجم در مجلات مختلف به انتشار نظریات خود نپرداخته است. آن دو سه اسمی را هم که مترجم معرفی می کند - به غیر از "باز اندیشی مارکسیسم" که بالاتر به آن پرداختیم – نشریات همان کلکتیو سرخ هستند. از تامینو نه در مانتلی رویو و نه در نیو لفت رویو و نه در جای دیگر می توان مقاله و یا نوشته ای را دید. به عبارت دیگر، تامینو ترجیح داده است که نظریات خویش را در قالبی منتشر کند که از مخاطبینی به دفعات کمتر از پلاتفورمهای گوناگون چپ برخوردار است. قطعا او نیز می توانست اشاعۀ نظریاتش را در سطحی وسیعتر دنبال کند. اما به روشنی از این امر اجتناب نموده است و علت این اجتناب را در خود همان مقاله ترجمه شده نیز می توان یافت. تامینو منتقد این نوع ابراز وجود اجتماعی است و آن را نمودی از زیست اجتماعی همان چپ شبکه ای می داند. او آشکارا ترجیح داده است با محدود کردن انتشار نظریات خویش در چهارچوب کار جمعی و انقلابی معینی، نه تنها در عرصۀ نظری خط تمایز روشنی را با این شبکۀ چپ ترسیم کند، بلکه در عرصۀ پراتیک نیز با صرفنظر کردن از انبوه مخاطبین همان شبکه های چپ از ورود به سوخت و سازهای این طیف اجتناب کند. وارد شدن به این حیطه به معنای پذیرش قواعدی از بازی است. قواعدی که اتفاقا در نقد همانها مقاله تامینو نوشته شده است. در معرفی نامۀ نشریۀ "انتقاد سرخ" که با همان مقاله تامینو و در شمارۀ اول آن آمده است، دقیقا همین موضوع مورد بحث نیز قرار گرفته است و مشخصا ژورنالهای چپی از قبیل "باز اندیشی مارکسیسم" و نیو لفت رویو به عنوان لیبرال- چپ دسته بندی شده و مورد حمله قرار گرفته اند. اگر مجلۀ مهرگان نیز در سال 2001 به زبان انگلیسی منتشر می شد و برای نویسندگان کلکتیو سرخ آشنا بود، چه بسا نام مهرگان را نیز در کنار نیو لفت رویو قرار می دادند.

اما مسعود امیدی به عنوان مترجم مقاله چه می کند؟ دقیقا همان کاری را که تامینو و کلکتیو سرخ به انتقاد از آن دست زده اند. او مقاله را برای انتشار در یک ژورنال چپ به نام مهرگان ترجمه می کند. دقیقا همان مرزی را که نویسندگان "انتقاد سرخ" در فعالیت عملی برای خود قائل شده اند، مترجم در انتشار ترجمۀ فارسی مقاله پشت سر می گذارد. به همین دلیل نیز هست که تصویری از تامینو ارائه می دهد که با انتظارات این چپ خوانائی دارد. تامینوی معرفی شده از جانب امیدی یک روشنفکر فرهیختۀ آکادمیک چپ است، تامینوی "انتقاد سرخ" یک انقلابی منتقد این تیپ روشنفکر. شاید بخشی از خطاهای مترجم – لااقل دو مورد که پائین تر بدانها خواهم پرداخت – که بر خلاف احکام قطعی و تیز نویسنده در آنها تصویر نسبتا مثبتی از همین چپ ارائه داده می شود، ناشی از همین رویکرد مترجم و نگرش سمپاتیک وی به همین چپ باشد. در این صورت این سؤال پیش می آید که پس حکمت ترجمۀ این مقاله از جانب مترجم چیست؟ چرا دست به ترجمۀ چیزی می زند که خود بدان اعتقادی ندارد؟ به نظر من پاسخ به این سؤال در خود مقالۀ تامینو موجود است. این تلاشی است از جانب چپ برای تهی نمودن مارکسیسم از مارکسیسم. برای ارائۀ مارکسیسمی فرای مارکسیسم. مارکسیسمی پلورالیست که تمام لبه های تیز انتقادی اش کند شده اند و به همزیستی مسالمت آمیزی با همه و همۀ نحله های فکری بورژوازی ادامه می دهد. امیدی با فیلتر چپ سراغ مارکسیسم رفته است، مارکسیسم را از این فیلتر عبور داده است و محصولی را تولید کرده است که کپی نادرستی از اصل است.

این رویکرد به اندیشه های اجتماعی در ایران مختص چپ نیست. سالها پیش ماشاءالله آجودانی در کتابش به نام "مشروطۀ ایرانی و نظریۀ ولایت فقیه" از موضع لیبرالیسم به نقد درون طبقاتی از لیبرالیسم ایرانی پرداخته بود و همین پدیده را مورد انتقاد قرار داده بود. او به درستی نشان داده بود که پیدایش ایدۀ ولایت فقیه در تاریخ معاصر ایران ناشی از همت یکی از سردمداران همین لیبرالیسم، یعنی میرزا ملکم خان، بود که برای جلب نظر مساعد روحانیون به تبلیغ همزیستی ایده های لیبرالیسم با ولایت فقیه می پرداخت و – اگر اشتباه نکنم-  میرزا حسین مستشار الدوله که در انتشار پیش نویس قانونی اساسی بلژیک مقدمه ای بر آن نگاشته بود تا نشان دهد که احکام لیبرالیسم تماما در قرآن نیز آمده اند و نه تنها با احکام کتاب الهی تناقضی ندارند، بلکه در همان راستا نیز هستند. امیدی نیز فیلتری مشابه مستشارالدوله و ملکم خان بر سر راه مارکسیسم قرار می دهد. تصویری که از این فیلتر بیرون می آید، مارکسیسمی است که جزئی از همان شبکۀ چپ است.

 

دوم: "مارکسیسم ارتدوکس..."، مدیای چپ و مورد خاص "هفته"

زوال و تجزیۀ چپ انقلابی دهۀ پنجاه ایران همراه با تغییرات پایه ای در توازن قوای سیاسی – ایدئولوژیک در ایران به زیان ایده ها و آرمانهای سوسیالیستی و به نفع فرهنگ و ایدئولوژی بورژوائی و رشد روزافزون نقش رسانه های عمومی و اینترنت در شکل دهی به آنچه "افکار عمومی" خوانده می شود – و در واقع بازتاب لحظه ای از ایدئولوژی طبقۀ حاکم است -، در ایران نیز به شکلگیری همان شبکه هایی منجر شده است که تامینو در نوشته اش تحت عنوان شبکه های چپ مورد انتقاد قرار می دهد.

استفن تامینو در مقاله اش رجعت صوری چپ به مارکسیسم ارتدوکس را آخرین سنگر مقاومت بورژوازی در برابر تضادهای رشد یابندۀ درونی نظام سرمایه داری ارزیابی می کند. بالاتر دیدیم که در معرفی نشریۀ "انتقاد سرخ" دقیقا نشریاتی از همین چپ به عنوان نشریات لیبرال-چپ مورد انتقاد قرار می گیرند. در انتشار فارسی مقالۀ تامینو اما چه اتفاقی می افتد؟ مقاله به همت مترجم از بستر شکل گیری اش انتزاع می شود، مؤلف آن یک آکادمیسین فرهنگی چپ معرفی می شود و در نشریه ای متعلق به همان چپ مورد انتقاد مقاله منتشر می گردد. اما اگر نشریۀ مهرگان نشریه ای نسبتا تازه پا است که در انتقاد به نئولیبرالیسم شکل گرفته است و اساسا نظریات چپ بورژوائی را منعکس می کند و انتشار مقالۀ تامینو در این نشریه هنوز به نحوی قابل فهم است، انتشار آن در اخبار روز، یکی از دست راستی ترین سایتهای چپ، دیگر صریحا دهن کجی به نویسنده مقاله است. اخبار روز، سایتی که از دل سازمان فدائیان اکثریت در آمده است و آرمان دمکراسی بورژوائی پلاتفرم سیاسی آن را تشکیل می دهد، سایتی که دست راستی ترین نادمین چپ در آن قلم می زنند، اقدام به انتشار مقاله ای می کند که صراحتا مدعی پیروی از یک استراتژی انقلابی در جهت انقلاب کمونیستی است. این البته تنها نوشته مارکسیستی مندرج در این سایت نیست. اما احتمالا یکی از رادیکالترین نوشته های مارکسیستی است که بر خلاف اکثریت عظیم مقالات شبه مارکسیستی که در قالب مارکسیسم ارائه می شوند، دقیقا بر احکام پایه ای مارکسیسم تأکید نموده و جریاناتی مثل اخبار روز هدف مستقیم انتقاد و تعرض آن هستند.

این نمونۀ موردی بسیار مناسبی است از درک این که چگونه بورژوازی چپ مارکسیسم را از مارکسیسم تهی نموده و آن را از ابزاری برای انقلاب اجتماعی به تکه پاره ای از فرهنگ چهل تکۀ "پلورالیستی" چپ بدل می کند. می توان اخبار روز را به بی پرنسیپی متهم کرد و حقیقتا نیز این نمونۀ بارزی از بی پرنسیپی است. اما مسأله به اینجا ختم نمی شود. حقیقت این است که با درج چنین مقالاتی دستیابی به نتایج مشخصی نیز تعقیب می شود. نخست این که سایتی مثل اخبار روز با درج چنین مقالاتی چاشنی مارکسیستی لازم را وارد ادبیات تماما دست راستی خود کرده است. این چاشنی را سایتهایی مثل اخبار روز لازم دارند تا مشروعیت لازم را برای اطلاق و معرفی خویش به عنوان بخشی از چپ سوسیالیست به دست آورند. این در دمکراسی خواهی اخبار روز تغییری نمی دهد، پرتوی از مارکسیسم بر آن می تابد و آن را مشروع جلوه می دهد. این نخستین هدفی است که از درج چنین مقالاتی دنبال می شود، اما تنها نتیجه آن نیست. درج چنین مقالاتی برای سایتی مثل اخبار روز در عین حال برکات دیگری نیز دارد. استفاده از محبوبیت مارکسیسم در عین حال همراه است با رام کردن آن و با تحت کنترل نگه داشتن آن. مارکسیسمی که در کنار نظریات دست راستی لیبرالی و در کنار مباحث سوسیال دمکراتهای دست راستی در یک ویترین به نمایش گذاشته شود، دقیقا همان مارکسیسم تهی شده از مارکسیسم است. مارکسیسمی است که از بستر انقلابی اش جدا شده و بر متن پلورالیسم لیبرالی قرار گرفته است. تمام تلاش استفن تامینو در مقاله اش تأکید بر تمایزات بین مارکسیسم ارتدوکس و چپ، تلاش برای جدا کردن صف مارکسیسم ارتدوکس از چپ مسلط است. چپ شبکه ای ایرانی دقیقا همین تمایز را به ساده ترین شکلی و بدون هیچ تلاش نظری ویژه ای و در عمل محو می کند. به این ترتیب چپ ایرانی مارکسیسم ارتدوکس را هم به جزئی از بالماسکه خویش بدل نموده است.

اخبار روز یک سایت دست راستی این شبکۀ چپ است. "هفته" اما سایتی متفاوت است. سایتی که با داعیه ای متفاوت وارد عرصۀ رسانه ای شده است و این داعیه متفاوت را به طرق گوناگون به نمایش نیز می گذارد. حقیقتا نیز سایت هفته در مقاطعی جهتگیریهای نسبتا روشنی را به سمت شکل دادن به یک پراتیک کمونیستی از خود به نمایش گذاشته است. این تفاوت بین سایت هفته و اخبار روز را در مورد مشخص درج همین مقاله "مارکسیسم ارتدوکس ..." نیز می توان مشاهده کرد. رفقای هفته همراه با درج مقاله و به منظور تأکید بر اهمیت نوشته نظر خود را دربارۀ آن نیز در ذیل آن و به عنوان یک کامنت از سوی سایت درج کرده اند. این رفقا نوشتند: « بسیار عالی و عمیق است باید چند بار آنرا خواند درود بر مترجم و سایت مهرگان». اظهار نظری که آشکارا جهتگیری خود این رفقا را به نمایش می گذارد. علاوه بر این نیز همکاران مستقیم سایت هفته در نوشته ها و مقالات خود صراحتا در جهت دفاع از ارتدوکسی مارکسیسم تلاش نموده و از مبانی انقلابی مارکسیسم، از دیکتاتوری پرولتاریا و تأکید بر مبارزۀ طبقاتی به دفاع بر میخیزند. به این اعتبار نقطۀ عزیمت هفته نقطۀ عزیمتی متفاوت است. اما نتیجه تقریبا همان نتیجۀ سایر سایتها و مجلات شبکۀ چپ است. نزد این رفقا نیز مارکسیسم در چپ حل می شود تا حدی که از آن چیزی باقی نمی ماند. چگونه؟ خیلی ساده، با تبدیل مارکسیسم به جزئی از نظریات انتقادی و اصلاح طلبانه و قرار دادن آن در کنار نظریات چپ بورژوازی.

اگر در مورد اخبار روز قضیه روشن است، در مورد هفته اما چنین نیست. اخبار روز آگاهانه در این جهت تلاش می کند. برای "مارکسیسم ارتدوکس..." امثال تامینو ارزش ویژه ای هم قائل نمی شود و آن را از نظریه پردازیهای سوسیال دمکراتیک و دمکراسی خواهانه و لیبرالی متمایز هم نمی کند. توصیه ویژه ای هم به خوانندگان خویش ندارد. هفته اما آشکارا برای چنین دیدگاههایی ارزشی بیش از مقالات چپ بورژوازی قائل است. اما چهارچوب متناقضی که برای خود برگزیده است، آن را عملا در موقعیتی قرار می دهد که علیرغم تمایل خویش، عملا مارکسیسم ارتدوکس را به یک نظریه آنتقادی در کنار نظریات اصلاحی بورژوائی تنزل می دهد.

مکانیسم این تبدیل مارکسیسم به نظریه ای انتقادی در کنار نظریات اصلاحی چپ بورژوازی پیش و بیش از هر چیز در به رسمیت شناختن نظریات بورژوایی به عنوان نظریات قابل طرح و اختصاص فضا برای درج چنین نظریاتی است. چنین چهارچوبی در شرایطی متفاوت می تواند چهارچوبی قابل پذیرش باشد ودر جهت دامن زدن به مجادله نقادانه با نظریات چپ بورژوایی مفید واقع شود. در شرایطی مثل شرایط امروز، در شرایط تفوق و هژمونی قاطع بورژوازی در مهندسی افکار و در شرایط هژمونی سنگین چپ بورژوازی بر جنبشهای اعتراضی و حق طلبانه توده های مردم محروم و کارگران، اتخاذ چنین مشی ای نه تنها به تکوین عمل انقلابی یاری نمی رساند، بلکه عملا در جهت تضعیف آن گام بر میدارد. کافی است به حجم بزرگ ادبیات چپ بورژوازی در همان مجلۀ هفته نسبت به مارکسیسم متعهد به انقلاب اجتماعی توجه شود. چپ بورژوازی خود بخشی از ماشین عظیم ایدئولوژیک- تبلیغاتی طبقۀ حاکم برای حفظ نظم مسلط کنونی است. این چپ بخشی از بمباران بی وقفۀ اندیشه های انقلابی در جهان معاصر است. حقیقتا کدام نیاز رفقای هفته را به این وا می دارد که بخشی از امکانات محدودی را که برای شکل دادن به آگاهی طبقاتی در اختیار ماست، به تریبون مضاعفی برای چپ بورژوازی بدل کنند؟

رفقا مقالۀ تامینو را "بسیار عالی و عمیق" توصیف کرده اند. در همان مقاله نظریه پردازانی مثل ژیژک و هاروی صراحتا به عنوان نظریه پردازان بورژوازی مورد حمله قرار گرفته اند. اسامی همین نویسندگان اما در لیست نویسندگان مجلۀ هفته قرار گرفته است. امثال ژیژک و هاروی و باتلر اما در همین حوزه فارسی زبان به اندازه کافی از تریبونهای لازم برای اشاعۀ نطریات خویش برخوردارند. صرفنظر از انبوه سایتهای چپ که درج چنین مقالاتی را به عنوان برگ افتخاری از عدم جزمیت خویش وجهه همت دائمی خویش قرار می دهند، کافی است یک جستجوی ساده در سایتهای حکومتی جمهوری اسلامی صورت بگیرد. سایتها و روزنامه های اصلاح طلبان و اصولگرایان عاقل پر است از مقالات ژیژک و هاروی و جمسون و آدورنو و باتلر و دیگران. چرا و به چه دلیل مجله ای که دست اندرکارانش خود را مدافع دیکتاتوری پرولتاریا می دانند، فضای نشریه خود را در اختیار نظریه پردازانی قرار می دهند که مبارزه با ایدۀ انقلاب اجتماعی و دیکتاتوری پرولتاریا یک جزء دائمی کارشان را تشکیل می دهد؟ (من در اینجا به آن دسته از نظریاتی که در مجلۀ هفته منتشره شده و در چهارچوب جدالهای سیاسی در منطقه آشکارا از سیاستهای منطقه ای جمهوری اسلامی دفاع می کنند نمی پردازم. آن بحثی است متفاوت که در فرصتی دیگر باید بدان پرداخت).

نقطۀ عزیمت متفاوت مجلۀ هفته تغییری در این واقعیت به وجود نمی آورد که نتیجۀ کار رفقای هفته همان نتیجه ای است که اخبار روز آگاهانه در جهت آن تلاش می کند و به آن می رسد: انحلال مارکسیسم در چپ. هفته اگر نخواهد به جزئی از بالماسکۀ چپ بدل شود، نخست باید در درک از خویش به عنوان بخشی از چپ تجدید نظر کند. چالش اساسی امروز مارکسیسم نه شکل دادن به چپ، بلکه شکل دادن به پراتیک کمونیستی- طبقاتی در مسیر تدارک انقلاب اجتماعی است. مادام که طبقه کارگر سوسیالیست توان و آمادگی هدایت جنبشهای اجتماعی را کسب نکرده است، مادام که نیروی سازمان یافتۀ این طبقه در مقابل سازمان قدرتمند اجتماعی بورژوازی قادر به شکل دادن به صفی قدرتمند نشده است، وظیفۀ کمونیستی در شکل دادن به همین نیرو است. تبیین هویت خویش از یک سو به عنوان کمونیست و از سوی دیگر به عنوان بخشی از چپ، تبیینی است متناقض. و این تناقض است که در عمل تعهد هفته به کمونیسم را تا حد ناشناخته ماندن محو نموده و تعلق آن به چپ را برجسته جلوه گر می سازد. سیاست کمونیستی رسانه ای امروز باید بر شفاف کردن تمایزات با چپ مسلط استوار گردد و نه بر محو این تمایزات.

 

سوم: نارسائی ها و خطاهای ترجمه

«بدون کامل نمودن شناخت از استثمار که شامل علت تاثیر مفاهیم قابل بحثی از قبیل “سرمایه” در شکل دهی مبانی نظریهِ طبقه در مارکسیسم ارتدوکس است، نمی توان استثمار را از بین برد». این نمونه ای از عبارات ترجمه شده توسط مترجم فارسی مقاله است. معلوم نیست به چه دلیلی مسعود امیدی مفهوم کلیدی دیالکتیکی را به عبارت نامفهوم قابل بحثی ترجمه کرده است. ترجمه درست تر عبارت فوق چنین است: « بدون فراگیر نمودن شناخت از استثمار - که خود دلیل آن است که چرا چنین مفاهیم دیالکتیکی از “سرمایه” مبنای نظریۀ طبقه در مارکسیسم ارتدوکس را شکل می دهد - نمی توان استثمار را از بین برد». تامینو در این جمله دو گزاره را بیان می کند. نخست این که بدون شناخت فراگیر استثمار نمی توان آن را از بین برد و دوم این که مفاهیم دیالکتیکی از سرمایه به این دلیل که همین شناخت فراگیر سرمایه را امکانپذیر می کنند، مبنای نظریۀ طبقه در مارکسیسم را تشکیل می دهند. در ترجمه امیدی شناخت فراگیر به کامل نمودن تبدیل شده است که ناظر بر جنبۀ کمّی شناخت پدیده است و تمام گزارۀ دوم به عبارتی کاملا بی معنی تبدیل شده است مبنی بر آن که این کامل نمودن شناخت شامل علت تءثیر مفاهیم قابل بحثی از قبیل سرمایه در شکل دهی مبانی نظریه طبق در مارکسیسم ارتدوکس است. تامینو از مفاهیم دیالکتیکی به عنوان مبنای نظریۀ طبقه حرف می زند، امیدی از تأثیرگذاری مفاهیم قابل بحث در شکل دهی این مبانی. هیچ صحبتی از دیالکتیک در ترجمۀ امیدی در میان نیست و هیچ چیز در این مورد نیز روشن نمی شود که خود آن مبانی نظریۀ طبقه مارکسیسم ارتدوکس چه هستند. اگر بخواهیم به زبان تامینو حرف بزنیم، آیا نمی توان این ظن را در مورد مترجم داشت که او در حال ارائۀ مارکسیسمی فاقد مارکسیسم است؟

عبارت فوق تنها یکی از موارد متعدد خطاهای مترجم محترم در برگرداندن مقاله به فارسی است. هنگامی که برای اولین بار مقاله را مشاهده کردم، به نظرم رسید که باید از زحمت مترجم در معرفی تامینو به خوانندۀ فارسی زبان قدردانی کرد. با هر بار مطالعۀ دقیق تر ترجمه و مقایسه آن با متن اصلی، این احساس قدردانی بیشتر و بیشتر جای خود را به انتقاد از مترجم داد. حقیقتا نیز در برخی موارد، مثل مورد بالا، ایرادهای ترجمه به حدی آشکارند که حتی توضیح دلیل آن را دشوار می کنند. به طور مثال در موردی که ذکر کردیم، هیچ نیازی به آن نبود که مفهوم کلیدی دیالکتیک با مفهوم کاملا بی معنی قابل بحث جایگزین شود.

پرداختن به تمام جزئیات اشکالات در ترجمه هم زمان زیادی می برد و هم بحث را وارد حوزه ای تخصصی می کند که الزاما کمکی هم به خواننده نخواهند بود. به برخی از مهم ترین موارد این خطاها اما باید پرداخت. این موارد را در دو گروه می توان دسته بندی کرد. نخست مواردی در ترجمه که مترجم تصویری از چپ مورد انتقاد تامینو به دست داده است که یا فاقد تیزی انتقاد تامینو است و یا حتی به نوعی برای این چپ خصایصی مثبت را قائل می شود که در بحث تامینو مطلقا وجود ندارند. گروه دوم از این ایرادات مربوط به مواردی می شوند که خطای ترجمه کل کانتکست یا چهارچوب جدل را از دید خواننده پنهان می کند. به موارد فراوان دیگری که خطای ترجمه تنها به اغتشاش در متن انجامیده اند، اشاره ای نخواهیم کرد.

بررسی ترجمه را با گروه اول خطاهای مترجم آغاز می کنیم.

در این گروهبندی به چند خطای فاحش مترجم اشاره میکنیم. نخست در قضاوت دربارۀ ژیژک.

1-      تامینو در نوشته اش به کرات از ژیژک به عنوان یک متفکر بورژوازی نام می برد ( حقیقت این است که ژیژک از سنت لیبرالی می آید. او در انتخابات ریاست جمهوری سال 1990 در اسلوانی کاندید حزب لیبرال دمکرات برای ریاست جمهوری بود). در معرفی ژیژک به عنوان نمونه ای از نمایش مضحک یا پارودی مارکسیسم، تامینو به تجدید نظر طلبی او حمله نموده و مارکیسسم روانشناختی وی را به عنوان نمونۀ موفقی از نقد بورژوائی فرهنگ معرفی می کند. در متن اصلی در این باره می خوانیم:

The Orthodox Marxist concepts that lay bare the exploitative production relations in order to change them are thus replaced with a "psycho-marxist" pastiche of consumption in his writings, a revisionist move that has proven immensely successful in the bourgeois cultural criticism

در ترجمه مسعود امیدی می خوانیم: « بدین ترتیب مفاهیمِ مارکسیسمِ ارتدوکس که آشکارا مناسباتِ استثمارگرانۀ تولید را به منظورِ تغییرِ آنها نشانه رفته است، در نوشته های ژیژک با آمیزه ای از تحلیل های “مارکسیستی روان شناختی”   مصرف جایگزین شده اند، حرکتی تجدید نظرطلبانه که در نقد فرهنگی بورژوازی فوق العاده موفق بوده است». به این ترتیب انتقاد تامینو مبنی بر این که ژیژک با جایگزینی "بهره مندی اضافه" به جای "کار اضافه"، با جایگزینی نقد مصرف به جای نقد تولید، در ایجاد نوعی انتقاد فرهنگی بورژوائی موفق بوده است، نزد امیدی به این تبدیل می شود که ژیژک «... در نقد فرهنگی بورژوازی فوق العاده موفق بوده است». تامینو می گوید ژیژک در شکل دادن به یک نقد فرهنگی درون بورژوازی موفق بوده است، امیدی آن را به این بر میگرداند که ژیژک در نقد فرهنگی بورژوازی موفق بوده است. تفاوت بین این دو گزاره در این است که نزد تامینو نقد ژیژک نقد پیگیر یک متفکر بورژوازی است، نزد امیدی این نقد تبدیل به نقد کسی می شود که البته خدماتی هم در نقد فرهنگی بورژوازی انجام داده است.

2-      در ادامۀ نقد ژیژک تامینو به تحلیل بازگشت یا رجعت ژیژک به ارتدوکسی مارکسیسم می نشیند و نشان می دهد که او در این بازگشت صوری به ارتدوکسی مارکسیسم چگونه تئوری ماتریالیستی مِیل در مارکسیسم را محو می نماید. عین عبارت در متن اصلی چنین است:

Zizek's "return" to "orthodox" Marxism erases its materialist theory of desire—that "our wants and their satisfaction have their origin in society" (Marx, Wage-Labour and Capital, 33) and do not stand in "excess" of it.(

امیدی این عبارت را بدین گونه برگردانده است: « بازگشت ژیژک به مارکسیسمِ “ارتدوکس”، تئوریِ مادی “مِیل” او را مبنی بر اینکه ” منشاء خواسته های ما و تامینِ آنها  در جامعه بوده  ” و نمی تواند مبتنی بر”افراط” باشد، محو می نماید». گویی ژیژک معتقد به تئوری مادی مِیل بوده و در نتیجۀ بازگشت به ارتدوکسی مارکسیسم این تئوری مادی وی محو شده است. صرفنظر از بی معنی بودن چنین گزاره ای – چگونه می توان به مارکسیسم رجعت کرد و در اثر این رجعت درک ماتریالیستی پیشین را محو نمود؟ -، آن چه مهم است قائل بودن نوعی تئوری مادی مِیل برای ژیژک است که در اثر اقدام معینی، این تئوری محو شده است. تامینو ژیژک را به محو تئوری مادی مِیل متهم می کند، امیدی در محو این تئوری مادی در خود ژیژک تناقضی می یابد.

3-      تامینو نظریه پردازانی مثل ژیژک، اسپیواک، اسمیت و هنسی را به عنوان "نظریه پردازان سوسیالیسمهای آرشیتکتی" مورد انتقاد قرار می دهد، نزد امیدی اینها به "طراحان سوسیالیسم" بدل می شوند. عین عبارت در متن اصلی چنین است:

In spite of their formal "criticality," the writings of Zizek, Spivak, Smith, Hennessy and other theorists of designer socialisms produce concepts that legitimate the existing social relations.

در ترجمۀ امیدی می خوانیم: «نوشته های ژیژک، اسپیواک  ، اسمیت ، هنسی و دیگر نظریه پردازانِ طراحِ انواع سوسیالیسم ، علی رغمِ ”انتقاد” رسمی آنها، مفاهیمی را ارائه می کنند که به مناسبات اجتماعی موجود مشروعیت می بخشد». بحث تامینو رجوع به خاستگاه نظریه پردازان معینی دارد که در جریان شکلگیری پست مدرنیته نوعی از سوسیالیسم همین لایه های اجتماعی را ارائه می دهند. عبارت طراح در بحث تامینو ناظر بر همین لایۀ اجتماعی است که می توان از طراحان مد تا طراحان معماری را شامل این گروهبندی دانست. ما عبارت "سوسیالیسمهای آرشیتکتی" را به این منظور برگزیدیم. ترجمۀ مسعود امیدی به عنوان "طراح انواع سوسیالیسم" آشکارا بار مثبتی برای این نظریه پردازان قائل می شود.

4-      و سرانجام و به عنوان آخرین نمونه از خطاهای مترجم که در عین حال از تیزی نقد تامینو کاسته و جنبه های مثبتی را برای چپ مورد نقد وی قائل می شود، به مسألۀ احزاب چپ فلکسودکس باز میگردد. تامینو معتقد است که این چپ فلکسودکس مانع تحزب انقلابی پرولتاریا است. او در نقد کنفرانس بازاندیشی مارکسیسم در سال 2000 و با پرداختن به تابلویی که برای این کنفرانس برگزیده شده بود و نمائی از روستائیان در حال رقص بود، شعار کنفرانس مبنی بر این که «بزم به پایان نرسیده است» را مورد اشاره قرار داده و در همین راستا بر چپ فلکسودکس این انتقاد را وارد می کند که این چپ خواهان پرولتاریائی در حال بزم است و نه خواهان حزبی پرولتاریائی. عین عبارت تامینو چنین است:

The flexodox left wants a party-ing proletariat (Hennessy), rather than a Party of the proletariat, to put a smile-y face on exploitation.

نزد امیدی این عبارت به این شکل درآمده است: « چپ فلکسودوکس(هنسی) حزب پرولتاریایی می خواهد که به جای ایفای نقش خود به عنوان یک حزب پرولتاریایی به استثمار چهره ای با لبخند نشان دهد». این می تواند به سادگی ناشی از عدم دقت مترجم باشد. تامینو در هر دو مورد واژۀ پارتی را به کار می گیرد که هم به معنای بزم است و هم به معنای حزب. تمام بحث او ناظر بر این است که این چپ بزم و لذت و لایف استایل طبقات دارا را در قالب مارکسیسم بسته بندی می کند و در برخورد به تحزب پرولتاریا نیز همین بزم و جشن را جایگزین تحزب می نماید. در ترجمۀ امیدی این منتقل می شود که گویا این چپ حزب پرولتاریائی می خواهد، اما حزبی را می خواهد که به استثمار لبخند بزند.انتقاد رادیکال تامینو یک بار دیگر به انتقادی نیم بند بدل می شود.

اینها از مهم ترین مواردی از خطای ترجمه هستند که لبه های تیز نقد بر چپ را کند نموده و در آن چپ عناصری از تعهد به امر انقلاب اجتماعی را وانمود می کنند. از موارد دیگر در این زمینه صرفنظر کرده و به برخی از مهم ترین موارد گروه دوم خطاهای مترجم نیز می پردازیم.

1-      تامینو با به میان کشیدن بحث لایف استایل به عنوان عمل انقلابی نزد چپ فلکسودکس و با رجوع به حمایت راست ضد مارکسیستی از این مباحث، حذف مبارزه طبقاتی و انقلاب اجتماعی از جانب این چپ را مورد انتقاد قرار داده و با ارجاع دادن آن به سنت نیچه از زاویه دید این چپ استدلال می کند که این تغییر اجتماعی نیست که می تواند واقع شود، اگر همه چیز ایدئولوژی است، پس تغییر هم فقط در همین ایدئولوژی واقع می شود و نه در مناسبات اجتماعی. بحثی که آشکارا به "واژگونی تمام ارزشها"ی نیچه باز می گردد و به همین دلیل نیز تامینو در این بحث به نیچه رجوع می دهد. نزد امیدی این حکم تبدیل می شود به: « به قول نیچه  اگر ایدئولوژی همه چیز است ، پس هیچ تغییرِ اساسیِ اجتماعی نمی تواند صرفاً با تکرارِ صوری و واژگون سازیِ ارزشها موجودیت یابد». عبارتی که در عین بی معنی بودن، پذیرش تغییر اساسی اجتماعی از جانب چپ را هم اعلام می کند. نزد نیچه اما تغییر اجتماعی فقط به همان واژگون سازی ارزشها خلاصه می شود. واژگون سازی ارزشها پیش شرط تغییر اجتماعی دیگری نیست، خودِ آن تغییر است. تامینو هم همین را بیان کرده است. 

2-      در نقد پاول اسمیت و در تأکید بر این که در مارکسیسم ارتدوکس طبقه موضوع مرکزی است، تامینو نخست به این اشاره می کند که او "موضوع مرکزی" را مدتها پیش به کلی کنار گذاشته است. کنار گذاشتن "موضوع مرکزی" نیز از مشخصه های اصلی پست مدرنیسم است و کلید واژۀ این کنار گذاشتن هم چیزی نیست به جز مفهوم "ساختار شکنی". تامینو دقیقا همین منطق ساختار شکنانۀ deconstructive اسمیت را به میان می کشد. نزد امیدی این عبارت تبدیل می شود به: «اسمیت در نوشته های خود پیش از این  با یک منطقِ غیر سازنده خود را از مفهومِ”مرکزی”خلاص کرده است». جدل از بستر واقعی مجادله با پست مدرنیسم – که موضوع مرکزی مقالۀ تامینو است - خارج می شود و به جدل با منطقی "غیر سازنده" بدل می گردد که معلوم نیست چیست.

3-      در جدل با نگری نیز دقیقا بر بستر همین مجادله با پست مدرنیسم، تامینو یک مفهوم مرکزی نگری را مورد انتقاد قرار داده و آن را همان سیاست "شیوۀ زندگی" یا لایف استایل چپ فلکسودکس معرفی می کند که به شکل دیگر و با ایجاد حوزه های خود مختار "کار غیر مادی" نقش مرکزی پرولتاریا و انقلاب اجتماعی را انکار می کند. نزد امیدی "کار غیر مادی" تبدیل به "کار غیر مهم" می شود که فاقد هر گونه معنا و خصلت نمائی است. مفهوم "کار غیر مادی" نزد نگری یک مفهوم کلیدی است که ارزش افزائی در جامعۀ سرمایه داری را از درون طبقه کارگر و مناسبات تولیدی خارج کرده و به حوزه کار غیر مادی، کاری که ناظر وجه مادی تولید نیست، منتقل می کند. سوژۀ تاریخی به این ترتیب از طبقۀ کارگر به روشنفکران و هنرمندان منتقل می شود که با کار غیر مادی خویش در حال ارزش افزائی اند. بحثی آشنا که روایتهای مسخ شده و وطنی آن در چپ ایران هم به اندازۀ کافی طرفدار دارد (کارگران ونک و زعفرانیه، فروشندگان کار فکری و دانشی که جایگزین پرولتاریا شده اند).

مواردی که بدان پرداختیم، تنها بخشی از خطاهای مترجم در برگرداندن مقالۀ استفن تامینو به فارسی بودند. می شد این ترجمه را نادیده گرفت و به طور مستقل ترجمۀ دیگری از نوشته را ارئه داد. اما این مشکل وجود متنی با ترجمۀ نادرست را حل نمی کرد. اهمیت مباحث طرح شده از جانب استفن تامینو برخوردی انتقادی به ترجمۀ مسعود امیدی را لازم می کرد. خطاهای متعدد این ترجمه همراه با معرفی نامه ای که مترجم از تامینو ارائه داده بود و روشی که برای نشر آن در شبکۀ چپ برگزیده بود، به روشنی شواهدی از انتقال فیلتر شدۀ مفاهیم مارکسیستی به حوزۀ فارسی زبان. چنین انتقال فیلتر شده ای امری تازه نیست. در دهه های پیشین این انتقال به گونه ای صورت می گرفت که "مارکسیسم" ایرانی بیان آرزوهای اقشار روشنفکر جامعه در مبارزه بر علیه خرافات مذهبی و یا بعدها بیان آرزوهای بخشهای پویا و مدرن تر بورژوازی برای شکل دادن به جامعه ای صنعتی می شد. امروز نیز این منطبق کردن روح انقلابی و طبقاتی مارکسیسم با افقها و آرزوهای جنبشهای انتقادی و اعتراضی طبقات دارا در سطوح مختلف در جریان است.

هر چقدر هم که روی آوری فرهیختگان جامعه به مارکسیسم می تواند مایۀ خرسندی باشد، به همان اندازه نیز دستکاری این فرهیختگان در مارکسیسم و تبدیل آن از ابزار آگاهی طبقاتی پرولتاریای انقلابی به ابزاری برای اصلاح نظم موجود باید مورد مقابله قرار بگیرد. مقالۀ تامینو کار با ارزشی در این جهت است. کاری که در انتقال به حوزۀ فارسی زبان دقیقا مورد چنین دستکاری ای قرار گرفته است. آنچه تامینو در نقد و افشاء مارکسیسم فلکسودکس به عنوان انتخابی در شیوۀ زندگی، و به مثابه ابزاری برای رفع نابرابری های فرهنگی و سیاسی در عین حفظ بنیان اقتصادی این نابرابری ها بیان می کند، به تمامی در چپ ایران موضوعیت دارند. چپی که آخرین سنگر مقاومت بورژوازی در برابر خطر انقلاب اجتماعی را در پوشش مارکسیسم بنا کرده است.

 

بهمن شفیق

6 اسفند 1391

24 فوریه 2013

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر