بورژوازی یونیورسال و خرده بورژوای محلی گرا – مشاهداتی از انگلس، تقدیم به کارگران کمونیست به مناسبت روز کارگر

نوشتۀ: بهمن شفیق
Write a comment

هر چه حملۀ بورژوازی با سلاح سنگین سرمایه هایش و با صفوف منسجم شرکتهای سهامی اش به این افواج فاقد دیسیپلین و بی مایه خرده بورژواها شدید تر می شود، به همان اندازه وامانده تر می شوند و به همان اندازه فرارشان هم بی نظم تر می گردد تا آنجا که راه نجاتی جز این برایشان باقی نمی ماند که پشت صف طولانی پرولتاریا جمع شوند و به پرچم آن ملحق شوند و یا خود را دربست تسلیم مروت یا غضب بورژوازی کنند

نوشتۀ حاضر بخشی از مطلبی است از فریدریش انگلس به نام "وضعیت کنونی در آلمان" که وی آن را در بهار 1847، یک سال قبل از وقوع انقلابات 1848 در آلمان و اروپا به رشته تحریر درآورد. انگلس در نوشته اش خطوطی کلی از آرایش طبقاتی جامعۀ معاصر آلمان را به دست می دهد. تصویری که انگلس به دست می دهد متعلق به دوره تاریخی کاملا متفاوتی است. دوره ای که هنوز در بسیاری از نقاط جهان –از جمله در آلمان- بورژوازی رو به عروج در جدال با اشراف فئودالی حاکم قرار داشت و هنوز می شد در پهنۀ سیاست نیز از "بورژوازی انقلابی" سخن گفت. گو این که نزد انگلس، مانند مارکس، اطلاق صفت "انقلابی" به بورژوازی تنها به مثابۀ برچسبی سیاسی نبود و بیش از آن ناظر به عملکرد انقلابی این طبقۀ نوظهور در دگرگون کردن بلاوقفۀ سازمان تولید و حیات اجتماعی بود و از این منظر بورژوازی امروز نیز به همان اندازه "انقلابی" است که بورژوازی دوران انگلس.

تصویر انگلس از آرایش طبقاتی جامعۀ آلمان متعلق به حدود صد و هفتاد سال پیش است. با این حال خطوط اصلی خصلت نمائی وی از رفتار طبقات اجتماعی به همان اندازه برای دوران معاصر نیز صدق می کنند. به ویژه آنجا که انگلس به توصیف نقش اجتماعی خرده بورژوازی نخست بین دو سنگ آسیاب اشراف و بورژوازی و سپس پرولتاریا و بورژوازی می پردازد. گویی انگلس این سطور را برای خرده بورژوازی دوران پسا جنگ سردی نوشته است که " هر چه نابودی اش قطعی تر می شود، به همان اندازه بیشتر به زیر پرچم بورژوازی ردیف می شود". این همان خرده بورژوازی ای است که  در سه دهه گذشته "زنجیره ای از فرقه های کم یا بیش رادیکال سیاسی و سوسیالیستی" را نیز به وجود آورده است که وجه مشترک تمامی آنها خروش و غرش بی پایان بر علیه سرمایه داری و چرخش ناگهانی در نقاط عطف تعیین کننده به زیر پرچم همان سرمایه داری است. از چرخش چپ ایران به زیر پرچم جنبش سبز تا چرخش جنبش آنتی گلوبالیزاسیون اروپا و آمریکا به زیر پرچم سوسیال دمکراسی. این همان خرده بورژوازی است که مارکس و انگلس تا پایان عمر خویش بارها و بارها ناچار به مقابله با آن شدند و همواره نسبت به نفوذ آن در جنبش طبقۀ کارگر هشدار دادند. تاریخ سی سال اخیر فقط گواه حقانیت این هشدارها است.

از این گذشته اما بازخوانی تعبیر انگلس از "طبقات بیچیز و کارکن" نیز ارزشمند است. چقدر تصویر انگلس انقلابی از روایت انبوه قلم به دستان هرزه گو و بی پرنسیپ چپ امروز متفاوت است که در لابلای دست نوشته های مارکس و انگلس به دنبال بریده هائی برای لفاظی در باب کار مولد و غیر مولد و تکه پاره کردن طبقه واقعی کارگر از یک سو و اثبات تعلق خوانندگان کاباره ها و مهندسان و مدیران "حقوق بگیر" به طبقه کارگر از سوی دیگر می گردند و به همان اندازه نسبت به "ساندیس خورها"ی بی سر و پا ابراز کینه می کنند. نزد انگلس اما از این کینه ورزی نسبت به لمپن پرولتاریائی که "در ازای چند سکه گره های فی مابین بورژوازی، اشراف و پلیس را با مشتهایش باز می کند" خبری نیست. این رویکرد کمونیسم به ضعفهای طبقه ای است که خود به آن تعلق دارد. نه سرزنش طبقه، بلکه نقد مناسباتی که طبقه را به این روز انداخته اند.

این ترجمه را به مناسبت اول ماه مه به کارگران کمونیست تقدیم می کنم. با این امید که بتواند به سهم خود در تقویت قوۀ تشخیص خرده بورژواهای بیشماری مؤثر واقع شود که در لباسهای رنگارنگ متفاوت با داعیه سوسیالیسم به سراغ کارگران می روند.

بهمن شفیق

10 اردیبهشت 95

29 آوریل 2016

****************************************

وضعیت کنونی در آلمان

فریدریش انگلس، مارس/آوریل 1847

... بورژوازی در تمام کشورها با توسعۀ تجارت جهانی و صنعت بزرگ و با رقابت و تمرکز مالکیت همراه با آن از دل خرده بورژواها شکل گرفت. خرده بورژوا نماینده تجارت داخلی و نواحی ساحلی، صنعتگری و کارگاههای متکی بر کار دستی است. رشته هائی از کسب و کار که در عرصه ای محدود حرکت می کنند، نیازمند سرمایه ای اندکند، چرخۀ درازمدت تری از گردش سرمایه را دارند و تنها رقابتی محلی و خواب آلوده را دامن می زنند. بورژوازی تجارت جهانی، مبادلۀ مستقیم تولیدات تمام حوزه ها، تجارت با پول و صنعت بزرگ متکی بر ماشین آلات را نمایندگی می کند. رشته هائی از کسب و کار که نیازمند عرصۀ هر چه بزرگتری از فعالیت، سرمایه هائی هر چه بزرگتر و چرخۀ هر چه سریعتری از سرمایه اند و رقابتی فراگیر و طوفانی را ایجاد می کنند.

خرده بورژوا منافع محلی را نمایندگی می کند، بورژوا منافع جهانی را. خرده بورژوا با نفوذ غیر مستقیم بر قانونگذاری دولتی و به دست آوردن مشارکت مستقیم در سازمان اداری محلی و تبدیل شدن به ارباب امور محلی اش موقعیت خویش را تضمین شده می بیند. بورژوازی بدون کنترل مستقیم و دائمی سازمان مرکزی اداری، سیاست خارجی و قانونگذاری دولتی نمی تواند منافعش را تأمین کند. شهر-دولتهای آلمان دستاورد کلاسیک خرده بورژوا بود و دولت متکی بر نمایندگی در فرانسه محصول کلاسیک بورژوازی. خرده بورژوا به محض آن که طبقۀ مسلط امتیازی به وی می دهد محافظه کار می شود، بورژوا تا زمانی که خود حکومت کند انقلابی می ماند.

... خرده بورژواها حتی در مقابل اشراف نیز ضعیف بودند. در مقابل بورژوازی خیلی هم کمتر می توانند دوام بیاورند. خرده بورژوازی در کنار دهقانان رقت انگیز ترین طبقه ای است که در تمام دوره ها وارد تاریخ شده است. در دوران ظفرمندش در واپسین دوره قرون وسطی، با منافع حقیر محلی اش فقط توانست به سازمانهای محلی، مبارزات محلی و پیشرفتهای محلی، به موجودیتی تحمل شده در کنار اشراف، دست یابد و نه هیچگاه به یک سیادت عمومی سیاسی. با پیدایش بورژوازی او حتی ژست ظاهری یک ابتکار تاریخی را نیز از دست می دهد. گرفتار در منگنۀ بین اشراف و بورژوازی، تحت فشار وزن سنگین سیاسی اولی ها و رقابت سرمایه های سنگین دومی ها، خرده بورژوازی به دو فراکسیون تقسیم می شود. طرف ثروتمندتر خرده بورژوازی در شهرهای بزرگتر با تقلائی کم یا بیش به بورژوازی انقلابی ملحق می شود و طرف دیگر که از شهروندان فقیرتر، بویژه در شهرستانهای کوچک، تشکیل می شود، به وضع موجود می چسبد و با تمام نیروی کند کننده اش به حمایت از اشراف برمیخیزد. هر چه بورژوازی بیشتر تکامل می یابد، به همان نسبت وضعیت خرده بورژوازی وخیم تر می شود.

به مرور این فراکسیون دوم هم متوجه می شود که در صورت حفظ مناسبات موجود، نابودی اش حتمی است در حالی که تحت سیادت بورژوازی در کنار احتمال وقوع همان سرنوشت، لااقل از این امکان برخوردار است که به مقام بورژوا ارتقاء بیابد. هر چه نابودی اش قطعی تر می شود، به همان اندازه بیشتر به زیر پرچم بورژوازی ردیف می شود.

به محض به قدرت رسیدن بورژوازی، خرده بورژواها باز هم دچار انشعاب می شوند. پیاده نظامی را در اختیار هر کدام از فراکسیونهای بورژوازی قرار می دهند و علاوه بر آن بین بورژوازی و پرولتاریائی که اکنون با خواستها و منافعش ظهور می کند زنجیره ای از فرقه های کم یا بیش رادیکال سیاسی و سوسیالیستی را ایجاد می کند که در مجلس نمایندگان و روزنامه های انگلیس و فرانسه می توان از نزدیک مورد مشاهده قرار داد. هر چه حملۀ بورژوازی با سلاح سنگین سرمایه هایش و با صفوف منسجم شرکتهای سهامی اش به این افواج فاقد دیسیپلین و بی مایه خرده بورژواها شدید تر می شود، به همان اندازه وامانده تر می شوند و به همان اندازه فرارشان هم بی نظم تر می گردد تا آنجا که راه نجاتی جز این برایشان باقی نمی ماند که پشت صف طولانی پرولتاریا جمع شوند و به پرچم آن ملحق شوند و یا خود را دربست تسلیم مروت یا غضب بورژوازی کنند. این نمایش مشمئز کننده را در انگلستان در هبر بحران اقتصادی و در فرانسه در لحظۀ حاضر می توان دید. در آلمان ما تازه در فازی قرار گرفته ایم که خرده بورژوازی در لحظه ای از ناامیدی و تنگنای پولی این تصمیم قهرمانانه را گرفته است که صفوف اشراف را ترک کند و به بورژوازی متوسل شود.

خرده بورژواها به همان اندازه اشراف از ارتقاء خویش به طبقۀ حاکم در آلمان ناتوانند. برعکس، آنها نیز روز به روز بیشتر تحت فرمان بورژواها قرار می گیرند.

می ماند دهقانان و طبقات بیچیز.

دهقانان، که ما اینجا تنها صاحبان زمینهای زراعتی کوچک، کشاورزان زمینهای اجاره ای و یا مالکین به استثناء  روزمزدی ها و خدمۀ کشاورزی را مد نظر داریم، مثل خرده بورژواها طبقۀ مفلوکی را تشکیل می دهند که برتری شان در شهامت بیشتر تنها تمایز آنان را تشکیل می دهد. در مقابل اما آنها از ایفای هر گونه نقش تاریخی ناتوانند. حتی آزادی آنها از زنجیرهای ارباب رعیتی شان در پناه بورژوازی به دست می آید. آنجا که غیبت بورژوازی و اشراف امکان دسترسی به سیادت را در اختیار آنها قرار می دهد، مثل کانتونهای کوهستانی سویس و نروژ، همراه آنان تنها بربریت پیشا فئودالی، تنگ نظری محلی، تعصب زمخت و فاناتیک، وفاداری و شرف حکومت می کنند. آنجائی که اشراف نیز در کنار آنان باقی می ماند، مثل آلمان، درست مثل خرده بورژواها در منگنۀ بین اشراف و بورژوازی قرار می گیرند. برای حفظ منافع زراعت در مقابل قدرت رو به افزایش تجارت و صنعت باید به اشراف بپیوندند و برای حفاظت از خویش در مقابل رقابت اشراف و بویژه  زمینداران بزرگ باید به بورژوازی ملحق شوند. این که به طور قطعی به کدام طرف می پیوندند، بسته به میزان مایملکشان است. دهقانان بزرگ شرق آلمان که خودشان به نوعی از سروری فئودال منشانه بر خدمۀ زراعی خویش برخوردارند، در تمام منافعشان بیش از آن با اشراف شریکند که بخواهند زمانی از آنها جدا شوند. زمینداران کوچکتر غرب که از تقسیم املاک اشرافی شکل گرفته اند و آنانی که هنوز در قلمرو حقوقی دادگاههای اشراف و زمینداران هستند و بخشا دهقانان کوچک شرق که هنوز ملزم به بیگاری اند، بیش از آن تحت فشار مستقیم اشراف اند و یا در تضاد با آنان قرار دارند که در صف بورژوازی قرار نگیرند. ...

بنا بر این خوشبختانه اصلا نباید به یک حکومت دهقانان فکر کرد. خود دهقانان هم آنقدر به این موضوع فکر نمی کنند که همین حالا هم خود را در خدمت بورژوازی قرار داده اند.

و طبقات بیچیز و صاف و ساده کارکن؟ ما به زودی بیشتر در این بار حرف خواهیم زد. فعلا همین کافی است که به انشقاق شان اشاره کنیم. این انشقاق به خدمۀ زراعی، کارگران روزمزدی، شاگردان صنعتکاران، کارگران کارخانه و لمپن پرولتاریا همراه با پراکندگی شان در منطقه ای بزرگ و کم جمعیت با تعداد کمی از نقاط مرکزی ضعیف، دستیابی به درکی روشن در مورد اشتراک منافع متقابلشان، رسیدن به تفاهم و تبدیل خویش به یک طبقه را غیر ممکن می کند. این انشقاق و پراکندگی چیز دیگری جز محدود کردن خویش به منافع روزمره شان، به آرزوی مزد خوب در ازای کار خوب، برایشان باقی نمی گذارد. یعنی کارگران را به این محدود می کند که منافع خودشان را در منافع کارفرمایشان ببینند و به این ترتیب هر فراکسیونی از کارگران را به یک ارتش کمکی برای طبقه ای بدل می کند که آنها را به کار گمارده است. خدمۀ زراعتی و روزمزدی کار از منافع اشراف و دهقانانی دفاع می کند که بر املاکشان کار می کند. شاگرد در انقیاد فکری و سیاسی استادکارش است، کارگر کارخانه اجازه آن را می دهد که کارخانه دار در تبلیغات حمایت گمرکی از او استفاده کند و لمپن هم در ازای چند سکه گره های فی مابین بورژوازی، اشراف و پلیس را با مشتهایش باز می کند. و آنجا که دو طبقه از کارفرمایان دنبال تأمین منافع متضادی هستند، همان مبارزه بین طبقات کارگر تحت اشتغال آنها هم در جریان است.

کارگر آلمانی به این اندازه فاقد آمادگی به دست گرفتن هدایت امور عمومی جامعه است.

 

http://www.mlwerke.de/me/me04/me04_040.htm

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر